.نظري به ايلات جنوب و اخلاق و عادات آنها
«مهمترين ايلات جنوب عبارتند از: ايلات قشقايي، خمسه، كوه- كيلويه و ممسني كه اغلب آنها تابستان را در ييلاق و زمستان را در قشلاق بهسر ميبرند، و در بهار و پائيز فاصله ميان اين دو منطقه را طي ميكنند. در حدود دو ثلث مردم پارس، يا از افراد ايلند و يا از دهقانان و برزگراني هستند كه در مسير ايلات قرار گرفتهاند، و در شرايط بداوت و چادرنشيني، در چادرهاي سياه و كوچك و موييني كه ساخته دست خود آنهاست زندگي ميكنند. ايل قشقايي از بيش از صد طايفه كوچك و بزرگ تشكيل شده و از نژاد سفيد ميباشند از اصل و منشأ اصلي ايل قشقايي، اطلاع صحيحي در دست نيست. لرد كرزن مينويسد كه قشقاييها تا سال 1870 م.
(1287 ه. ق.) متجاوز از 60 هزار خانوار بودهاند كه بر اثر قحطي 1871 م. (1288 ه. ق.) و 1872 به دوازده هزار خانوار تقليل يافتهاند.
______________________________
(1). تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم، پيشين، ص 507 به بعد.
ص: 280
سياحان ديگر، اين تعداد را در سال 1914 م. (1333 ه. ق.) تا پنجاههزار خانوار بالا بردهاند.
اكنون قسمت مهمي از فارس، كه شامل سرحد شش ناحيه چهاردانگه، اردكان، دزكرد، كامفيروز، بيضا، كازرون، فيروزآباد، صيمكان، ميمند، قير، كازرين، افزر، خنج و چند ولايت ديگر ميشود، در مسير اين ايل ميباشند. ايل خمسه مركب از طوايف پنجگانه بهارلو و اينانلو و سغز و عرب و باصري ميباشد، و تعداد آنها در حدود 15 هزار ميباشد.
طوايف خمسه در سالهاي اخير به كشاورزي و سكون گراييدهاند.
جواني از ايل قشقائي در لباس محلي
ايلات كوهكيلويه بيش از ديگران بدوي مانده، و افراد آن اغلب بر فراز كوهها و ميان جنگلها با شرايط ابتدايي زيست ميكنند. در سالهاي اخير، ايل بويراحمدي اهميت بيشتري كسب كرده. ايل ممسني كه در مسافت ميان اردكان و كازرون مقيمند از چهار طايفه رستم، جاوي، بكش و دشمنزياري تشكيل شده است.
ايل ممسني و نيز ايلات كوهكيلويه برخلاف ايل قشقايي ايلخان ندارند بلكه توسط كلانتري از خود آنها اداره ميشوند، عرف و عادات ايلات كمابيش يكسان است.
بطور كلي، عشاير و ايلات ايران مجرد زيستن را گناهي بزرگ ميشمارند و زن سترون در ميان آنها مورد تحقير، و مادري كه فرزند پسر داشته باشد مورد احترام است. شايد به همين علت، ازدواج در بين ايلات، بيش از مردم شهرنشين صورت ميگيرد. در ازدواج، قيد سن وجود ندارد با اينحال قشقاييها عقد و ازدواج دختر كوچك نابالغ را عملي مذموم و ناپسند ميدانند. بعكس، در ايلات بويراحمدي و ممسني و در ميان دهنشينانيكه در مسير اين ايلات قرار گرفتهاند اغلب دختران 8 ساله را به عقد ازدواج مردها، اعم از پير و جوان، درميآورند ... در ايلات، پسرها و دخترهاي كوچك را، ابوين به اقتضاي مصالح و احساسات خود، بنام يكديگر ميخوانند، و اغلب همين گفتگوها و وعدههاي شفاهي منشأ اثر شده و در بزرگي اين موجودات بدبخت را به ازدواج يكديگر ناچار ميسازند. و دخترها و پسرها باوجود عدم رضايت مطلق، عمري در بدبختي بهسر ميبرند. در بويراحمدي به اين وعدههاي شفاهي نيز اكتفا نكرده. و از همان دوسالگي دختران را به عقد پسران درميآورند و گاهي در چهار، پنج سالگي به خانه شوي ميبرند.
اغلب مرسوم است كه در صورت تمايل ابوين، ناف كودكان را در هنگام تولد به نام يكديگر ببرند، اين عمل ابوين آنها را ملزم ميدارد كه ازدواج چنين فرزنداني را عملي سازند.
ص: 281
دختر ايلاتي ورامين در سال 1885 ميلادي
خواستگاري دختران توسط ريشسفيدان انجام ميگيرد. پس از جلب توافق، موضوع «باشلوق» پيش ميآيد و باشلوق عبارت است از مقدار مال و پول و يا چيز ديگري كه خواستگار و خانواده او به پدر يا خانواده دختر ميدهند و عدم اخذ باشلوق را نوعي تحقير به خانواده دختر ميانگارند. مقدار باشلوق برحسب نسب و موقعيت مالي طرفين و زيبايي دختر، فرق ميكند. در بين ايلات، به خصوص در بين ايل قشقايي موقعيت طبقاتي در جريان ازدواجها كاملا رعايت ميشود، يعني بعد از طبقه كلانتران و طبقه كدخدايان با طبقه پست و شايد طبقه رعايا ازدواج نميكنند طبقات پست، به نظر آنها عبارتند از طبقه مطرودي كه در ايلات به شكل: پيشهور، آهنگر، نجار، كولي، سلماني، نوازنده و دلاكها هستند در قشقاييها و قسمتي از ايلات خمسه و ممسني و بويراحمدي هريك از طبقات از طبقهاي كه بلافاصله پايينتر از آن قرار دارد دختر ميگيرد ولي دختر نميدهد و چنين عقد و عروسي سه شبانهروز طول ميكشد و متضمن مخارج كلاني براي داماد است. در ايلات يك خانواده كشاورز در عهد قاجاريه
سهم الارث به دختر نميرسد و جهيزيه بسيار كم است، و اغلب از چند قطعه فرش و يك ماديان تجاوز نميكند و آنهم به مجرد ورود به خانه داماد در اختيار او قرار ميگيرد. مهريه دختر نيز ناچيز است و غالبا آن را به شوهر ميبخشد.
ص: 282
زنهاي گشادهروي ايلات از خودگذشتگي عجيب و حيرتآوري دارند؛ از ارث محرومند، جهيزيه ناچيز خود را در اختيار شوهر ميگذارند و مهريه را نيز بدو ميبخشند. بااين حال، زحمات طاقتفرساي زندگي خانهبدوشي را از هر قبيل به عهده خود ميگيرند، و شوهران را موجوداتي راحت- طلب و آسوده و بيخبر از امور زندگي بار ميآورند. پستي زن در بين ايلات از آثار عهد پدرشاهي و مولود معتقدات و خرافات ديرين بشري است، و زن هميشه نيازمند رهبري شوهر، پدر، برادر، و پسر بوده، و از نعمت استقلال و آزادي فردي بينصيب است، و بار فعاليتهاي مختلف اقتصادي را بهدوش ميكشد. يعني دوشيدن، شيردادن، ماست و كره درستكردن، پرستاري اطفال، پشمريسي، رنگرزي، فرشبافي و ساير خدمات، فقط به عهده زنان است، و مردان طبقات متوسط و مرفه اجتماع تقريبا، همه عمر خود را به بطالت سپري ميكنند، همين قدرت اقتصادي سبب شده است كه بعضي از زنان، كمابيش بر مردان حكومت كنند، و گاه در امور طايفه و ايل و كارهاي سياسي اظهار نظر و اعمال نفوذ نمايند. تعدد زوجات در بين بعضي از ايلات معمول است. ايلات در مورد وصيت و ارث تابع عرف و عادت خود هستند و كمتر به مقررات ديني توجه ميكنند و معاملات نيز با سادگي صورت ميگيرد و قولوقرار، جاي اسناد و قيود ديگر را ميگيرد. از آغاز حكومت پهلوي دولت سعي كرده است كه ايلات و عشاير را به مختصات تمدن جديد آشنا كند، ولي غالبا سوء استفاده و فساد مأمورين موانعي در اين راه ايجاد كرده است ...» «1»
ايل قشقايي:
حاج پيرزاده در سفرنامه خود، اشارهاي به وضع اجتماعي طايفه قشقايي ميكند و مينويسد: «هر طايفه و هر تيرهاي در محل خود، منزل گرفته و چادر زدهاند، و همه جوانهاي قابل و مردان، شجاع و دلير ميباشند، زنهاي آنها حجاب ندارند، و مشغول زحمت و خدمت ميباشند ...» «2»
مظالم تركمنها:
سرجان ملكم مينويسد: «اسراي تراكمه كه مراتع و اويماقات ايشان در سواحل شرقي بحر خزر قرار داشت ... به سبب جلادت فطري آرام نميتوانستند گرفت از فوت نادرشاه تا استقرار سلطنت آقا محمد خان غالبا و علي الاتصال به اطراف ايران تاختند و ممالك و مسالك را، عرصه يغما و تاراج ساختند، نهفقط بلاد اطراف بحر خزر از تطاول ايشان در رنج بود، بلكه به عراق نيز پاي جسارت نهادند، يكي از معتمدين محرران فرنگستان مينويسد كه ما پشت ديوار اصفهان را تاخته پسران و دختران مردم را بر اسبهاييكه به جهت همين مطلب يدك كرد.
دونبه بسته و ميراند و چون اسبهاي ايشان قوي و به اينگونه سفرهاي شاقه معتاد بودند تعاقب كردن ايشان فايده نميبخشيد ...» «3»
ايلات و عشاير ايران
واتسن در تاريخ خود، راجع به ايلات ايران مينويسد: «سران ايشان تسلط فراواني نسبت به افراد قبيله دارند و تمام مراودات بين حكومت و ايل، بوسيله سران آنها انجام ميشود، و مالياتها خواه به صورت نقد و خواه جنس توسط رئيس قبيله پرداخت ميشود، و توسط او سربازاني به تناسب جمعيت به دولت تحويل ميشوند. به نظر
______________________________
(1). عرف و عادت در ميان عشاير فارس، پيشين، ص 3 به بعد (به اختصار و تناوب).
(2). سفرنامه حاجي پيرزاده، پيشين، ج 1، ص 19.
(3). تاريخ ايران، ج 2، ص، 90
ص: 283
واتسن، چادر ايلات ايران از لحاظ صحي بسيار بد است؛ زيرا يك در ورودي دارد و هيچ پنجره و منفذي براي تهويه و خارجشدن دود و هواي نامناسب در آن تعبيه نشده است. واتسن نيز ايران را كشوري كثير المله ميداند كه در آن، در حدود 25 هزار خانواده مسيحي در اصفهان، تهران، تبريز، رضائيه، جلفا و ديگر نقاط پراكندهاند. كليميها نيز در نقاط مختلف سكني گزيدهاند.
گيلانيها از نژاد گيلك و مازندرانيها با لهجه مخصوص خود شبيه گيلكها هستند. در قسمتي از استراباد، تركمنها سكونت دارند؛ و در بلوچستان، بلوچها و افغانيها؛ و در يزد و كرمان، زرتشتيان؛ در فارس و ديگر نقاط، فارسيزبانان سكونت دارند.» «1»
مشخصات ايلات ايران
«ايل لغتي است تركي مغولي كه هم به جاي اسم و هم به جاي صفت به كار ميرود، و معني دوست، يار، همراه و قبيله ميدهد ... لغت عشيره، كه مترادف ايل ميباشد، لغتي است عربي و به معني برادر و تبار و نزديكان ميباشد و جمع آن عشاير و عشيرات است و نيز؛ به معني خويشان و نزديكان است ...
گرچه آمار صحيح و دقيقي درباره جمعيت ايلات ايران در دست نداريم، ولي از روي قرائن ميتوان حدس زد كه در حدود سه تا چهارميليون نفر از ساكنين كشور ما داراي زندگي ايلاتي و نيمهايلاتي هستند. منظور از «نيمه ايلاتي» دستههايي از مردم هستند كه مدتي از سال در مساكن ثابت و دهات، و بقيه آن را در چادرهاي خود بهسر ميبرند؛ و «ايلات» به گروههايي اطلاق ميشود كه تمام مدت سال را در چادرهاي خود بهسر ميبرند.
از بررسي جمعيت كل ايلات ايران، اين نتيجه حاصل ميگردد كه تقريبا 1/ 6 تا 1/ 7 مردم ايران داراي زندگي ايلاتي هستند. اين نكته قابل ذكر است كه از اين جمعيت، تعداد كمي زندگي كاملا ايلاتي دارند و بقيه به صورت نيمه ايلاتي زندگي ميكنند.
طبق گزارش مركز آمار ايران، كه جمعيت متحرك اين كشور را در سال 1345، معادل 640 هزار اعلام داشته است به احتمال بسيار قوي، همان ايلات كامل ايران هستند كه تمام 12 ماه از سال را در چادرهاي خود بهسر برده و دائما در حال كوچ هستند.
هر ايل در سرزمين محدودي زندگي ميكند، و زندگي آنها بر اصل آداب و سنن و قراردادهاي ديرين و قديمي استوار است. زمينهايي كه عشاير در اختيار دارند از دو منطقه گرمسيري و سردسيري تشكيل گرديده؛ محل گرمسير براي زندگي زمستاني- كه اكثرا در مناطق جلگهاي و درههاي محفوظ است- و محل سردسير، براي زندگي تابستاني- كه مناطق كوهستاني و مرتفعات را تشكيل ميدهد- مورد استفاده قرار ميگيرد؛ و اين عمل را ييلاق و قشلاق كردن نيز ميگويند (ييلاق براي تابستان و قشلاق براي زمستان).
تاريخ كوچ ايلات نسبت به موقعيت جغرافيايي آنها فرق ميكند، ولي اكثر كوچ آنها از چراگاههاي زمستاني به مراتع تابستاني، از اوايل فروردين تا اوايل ارديبهشت ماه، و حركت آنها از ييلاق به قشلاق، از اوايل شهريور تا نيمه اول مهرماه صورت ميگيرد.
حركت و كوچ ايلات سابقا با اجازه خوانين انجام ميگرفت ... ولي امروزه بعضي از اين گروهها
______________________________
(1). تاريخ ايران دوره قاجاريه، پيشين، ص 10 به بعد (به اختصار).
ص: 284
زير نظر رئيس انتظامات، كه از طرف ژاندارمري تعيين ميشود، به چنين كاري مبادرت ميكنند.
... بايد دانست، كه عامل مهم جغرافيايي، كه در تمام شؤون زندگي ايلات تأثير كامل دارد، پوشش گياهي است؛ بطوري كه همين امر، گروههاي مختلف ايلات ايران را مجبور مي- نمايد كه در فصل تابستان، مناطق جلگهاي را، كه بر اثر شدت گرما خالي از پوشش گياهي است، ترك كرده به ييلاق خود، كه در ارتفاعات قرار داشته و گياه بيشتري دارد، رو بياورند ... شعاع رفتوآمد ايلات ايران- متغير است و بين 50 تا پانصد كيلومتر تخمينزده ميشود. از ايلات مهم ايران، كه فاصله ييلاق و قشلاق آن زياد است، ميتوان ايل قشقايي را نام برد كه قشلاق آنها در جنوب شيراز و ييلاق آنها در جنوب اصفهان است. اكثر ايلات ايران در چند سال اخير، دهات و قصباتي را بهوجود آوردهاند كه در آنها زندگي ميكنند؛ ولي باوجود اين، نيمي از سال را در چادرهاي خود بهسر ميبرند. به اين عده نميتوان افراد دهنشين اطلاق كرد، زيرا كيفيت زندگي آنها، خواه از نظر اقتصادي و خواه از نظر اجتماعي، با افراد ساكن و دهنشين واقعي كاملا فرق ميكند. ايلات ايران در سالهاي اخير، در اثر بالا رفتن سطح اطلاعات عمومي و تلاش نسبي دولت، از زندگي بيثبات قديم دست كشيده و به جاي دامداري به اقتصاد ثابت و استوار كشاورزي روي آوردهاند.
اداره امور ايل با «خان» است و اين مقام موروثي از پدر به پسر ميرسد. از آغاز حكومت پهلوي، در نتيجه شكست فئوداليسم در ايران، قدرت خانها و نفوذ سياسي و اجتماعي ايلات رو به كاهش نهاده بطوري كه آنان كه روزگاري در بهوجود آوردن سلسلهها و حكومتها نقش مهمي داشتند، اكنون در اثر خلع سلاح و دهنشيني، نفوذ سياسي خود را از دست دادهاند.
زندگي ايلات ايران، اصولا برمبناي دامپروري استوار ميباشد، ولي در چند سال اخير، به زراعت نيز پرداختهاند. مخصوصا بعد از اجراي قوانين اصلاحات ارضي، افرادي كه قبلا كشتوكار نميكردند، صرفا براي مالكيت و تصاحب زمين به زراعت پرداختهاند. اين زراعت معمولا با از بين بردن مراتع و جنگلها و پوشش گياهي انجام ميگيرد. لذا در چند سال اخير، از وسعت مراتع ايلات تا حد زيادي كاسته شده است. مشكل بسيار مهم ديگر، اين است كه بعد از اصلاحات ارضي، زمينهايي زير كشت رفته است كه مدتي از سال به صورت «آيش» باقي ميماند، و اين عمل يعني به كار گرفتن مداوم زمين، فرسايش شديد خاك را پيش خواهد آورد كه خود ضرر غيرقابل جبراني را به وجود ميآورد.
تقريبا هشتاد درصد زمينهايي را كه ايلات در دست دارند، ديمزار ميباشد، و بقيه بيست درصد به صورت آبياري اداره ميگردد؛ و اين امر به واسطه كوچ ايلات است و زمينهاي آبي كه مواظبت بيشتري لازم دارند اكثرا در اختيار افراد ساكن و تختهقاپو ميباشد. بهترين و ارزانترين راه مبارزه با فرسايش خاك در مناطق ديمزار ايلات ايران، بهوجود آوردن مراتع مصنوعي به توسط خود ايلات است كه با نظارت كامل سازمانهاي مسؤل، مانند وزارت كشاورزي و اصلاحات ارضي، به اين كار مبادرت نمايند. البته توسعه زمينهاي زير كشت كمك شاياني به اسكان عشاير ميكند، ولي از بين رفتن مراتع نيز ضرر غيرقابل جبراني به اقتصاد دامپروري ايران وارد ميسازد. از طرفي، كمي مراتع باعث ميشود كه بيش از ظرفيت واقعي
ص: 285
از چراگاهها بهرهبرداري گردد و چنين كاري خود، يكي از عوامل بزرگ فرسايش خاك ميباشد.
زيادي تعداد «بز» نيز به فرسايش خاك كمك ميكند. كشاورزان بز را به مناسبت مقاومتي كه در مقابل گرما و سرما و غذاي كم و نامرغوب دارد، نگهداري ميكنند؛ غافل از اينكه اين حيوان، چون گياه را از ريشه ميكند، باعث نابودي پوشش گياهي و فرسايش خاك ميشود، و اين امر ضرر غيرقابل جبراني را بهوجود ميآورد.
چادرهاي ايلات، بعضي از موي بز بافته ميشود كه آن را «سياهچادر» ميگويند، و انواع و اقسام مختلف دارد و شكل آن مكعب مستطيل است؛ و ديگر، چادرهاي نمدي است كه از موي شتر تهيه ميشود، و بيشتر در آسياي مركزي از آنها استفاده ميشود. براي آشنا شدن ايلات و عشاير با كشاورزي و تمدن جديد، ايجاد راههاي ارتباطي، و تأسيس مدارس و تعليم و تربيت صحيح از ضروريات است.» «1»
دكتر لمتون در پيرامون سرگذشت ايلات و عشاير ايران در يك قرن اخير، چنين مينويسد: «غالب ايلات و عشاير مختلف ايران هر سال، ييلاق و قشلاق ميكردند، و شك نيست كه غالبا تمرد و سركشي از آنان سرميزد. هنگام كوچكردن، آسيب فراوان به غلات و باغهاي مردم غيرايلي ميرساندند؛ في المثل، در خوزستان هيچ اقدام كافي براي حفظ مردم شهري و روستايي از تطاول عشاير و عناصر نيمهبيابانگرد معمول نميشد ...» نجم الملك مينويسد:
«علت عقبماندن امور زراعتي آن ايالت ناامني حاصل از طبع نيمهبدوي قبايل عرب است.» در گزارشي كه در اواخر قرن سيزدهم هجري، درباره خرمآباد نوشته شده است، متذكر شدهاند كه ايلات و عشاير، هنگام ييلاق و قشلاق كردن ساليانه خود، از ميان بعضي اراضي گذشته و درختهاي باغهاي آنجا را نابود كردهاند. همچنين در گزارش زنجان، سخن از خرابيهايي رفته است كه عشاير شاهسون هنگام ييلاق و قشلاقكردن ساليانه بهبار آوردهاند.
در نقاط ييلاقي و قشلاقي كه مخصوص بعضي عشاير بود مراتعي به آنان واگذار ميشد، و اين مراتع در حكم قسمتي از وجوهي بود كه ايران به عشاير ميپرداخت تا در عوض عدهاي سرباز بنيچه براي خدمت آماده كنند. همچنين از هر خانواده به نسبت دارايي و شماره اغنام و احشامي كه داشت، ماليات ميگرفتند و وجوه مالياتي را رئيس عشيره يا نمايندگاني كه از طرف او تعيين ميشدند، وصول ميكردند. نرخ ماليات در هرجا متفاوت بود. در حوالي شيراز، نرخ ماليات از قرار گاو شيرده، 300 دينار ... بود. در بختياري، برحسب عده ماديانها يعني از قرار هر دو ماديان 5 قران، از عشاير ماليات ميگرفتند و نرخ ماليات بسته به عشاير مختلف، فرق ميكرد ... رؤساي ايلات و عشاير در آغاز سال نو ماليات مخصوصي به شاه ميپرداختند. اين مالياتها را رؤساي عشاير به موقع، وصول ميكردند، و رويهمرفته، تشكيل باج سنگيني را ميداد.
فرمانروايي خوانين ايلات و عشاير غالبا توأم با ستمكاري فراوان بود. نجم الملك در
______________________________
(1). دكتر سيروس مشفقي، «مشخصات ايلات ايران»، مجله هنر و مردم، شماره 90، ص 22 به بعد.
ص: 286
گزارش خود، در سال 1299، از جور و ستم خوانين، كه موجب ويراني دهات شده، سخن ميگويد. بطور كلي، سلاطين قاجاريه ميكوشيدند بوسيله خوانين عشاير، فرمانروايي خود را بر ايلات مستقر سازند، ولي قدرت و نظارت آنان غالبا متزلزل بود. سيف الدوله، كه در 1320 فرمانفرماي استراباد شد، شرحي درباره اين دو ايل به مظفر الدين شاه مينويسد: «به محض ورود به استراباد، همه خوانين گوكلان را احضار كردم و سياهههاي مالياتي و صورت مالياتهاي زائد «تكاليف» را به آنان دادم، و درآمدهاي مالياتي و شماره نفوس را معلوم كردم ...» ايل زير فرمان ايلخان است. در مواقع لازم، بزرگان و شيوخ و ريشسفيدان باهم مشورت ميكنند.
افراد ايل يموت از راه غارتگري زندگي ميكنند. قاطرچيهاي سمنان و شاهرود و استراباد معمولا چهارپايان خود را براي چراندن به تركمانان ميدهند، و در برابر از قرار هريك رأس يك نان به آنان ميدهند ... دهقانان استراباد سهم معيني از غله خود را به خاني كه در مجاورت آنان بهسر ميبرد ميدهند و در عوض اين، خان و قبيله او از دزديدن اموال دهقانان خودداري ميكنند، و اگر قبيله ديگر چيزي از آنان دزديده باشد، ميگيرند و به دهقانان پس ميدهند.
رابينو در كتاب مازندران و استراباد اين معني را تأييد ميكند و مينويسد: «عمال دولت فقط باج ميگيرند، ولي از مجازات غارتگران و متجاوزين به علت ضعف حكومت مركزي، خودداري ميكنند. در چنين اوضاعي، ايل يموت از قتل و غارت و خونريزي خودداري نميكند.
روزي نميگذرد كه خوني نريزد يا قتل و غارتي روي ندهد يا جنگي به قصد خونخواهي در نگيرد. خان يموت با گرفتن مقداري برنج، معمولا از تجاوز يموتها جلوگيري ميكند.» تركمانان نيز مانند ساير ايلات و عشاير، يكي از عوامل ناامني بودند و خود مورد جور و ستم حكمرانان قرار ميگرفتند. در ساير مناطق عشايري نيز حال بدين منوال بوده است.
سردار اسعد در كتاب خود، يعني تاريخ بختياري، گزارشي از عبد الرحيم كاشاني نقل ميكند كه تاريخ آن 1313 است. او ميگويد: «ازبس بختياريها جور و ستم ديدهاند هنگامي كه مسافري را ميبينند ميگريزند، مبادا آن مسافر مأمور ديوان يا فرستاده خان يا «ضابط» حكمران باشد.»
نويسنده ميگويد، هنگام عبور از دهات، پرسيدم چرا سبزيجات و بقولات عمل نميآورند تا هم خود بخورند و هم مازاد را به مسافران بفروشند. پيرمردي در پاسخ او چنين ميگويد:
«راست ميگويي، اما اين كار در صورتي است كه ما را به حال خود بگذارند. چه فايدهاي براي من دارد كه عمر خود را صرف كنم و متحمل زحمت بشوم، و حاصل زحمت مرا حاكم و ضابط بخورند و حتي خود مرا از انتفاع آن محروم سازند، و اگر يكدفعه اين كار را بكنم، زحمت آن بايد موروثي خانواده من بشود، و همه ساله ضابط حكام همان را بلاعوض از من ميخواهند.
بعضي از ايلات و عشاير تحت شرايطي، از پرداخت ماليات معاف بودند.» «1»
وضع آشفته و ناهماهنگ ايلات و عشاير تا استقرار حكومت پهلوي دوام يافت.
«رضا شاه، مقدار فراواني از قدرت خوانين كاست و در تختهقاپو كردن ايلات و عشاير كوشيد.
______________________________
(1). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 296- 306 (به تناوب و اختصار).
ص: 287
حكومتهايي كه پيش از او متواليا بر سر كار آمده بودند، نتوانسته بودند عناصر ايلي را با عناصر اجتماعي و سياسي بياميزند، و در يك قالب بريزند و از اينرو شهرنشينان، ايلات و عشاير را خطري تشخيص داده بودند كه خالي از اهميت نبود ... رضا شاه كه در راه تجدد ايران ميكوشيد، وجود ايلات و عشاير را مناسب با اوضاع و احوال امروز جهان نميديد.
پس در صدد برآمد كه اين مسأله را با تغييرات اساسي و انحلال تشكيلات ايلي، و مانع شدن از ييلاق و قشلاق كردن آنان حل كند، و چادرنشيني را به كشاورزي مبدل گرداند. در اينكه عامه مردم مملكت يعني عناصر غيرايلي ازين سياست پشتيباني ميكردند، كمتر جاي ترديد است. همچنين پيداست كه اين سياست، بدون تهيه مقدمات كافي به مرحله اجرا درآمد. هيچ مطالعه دقيقي درباره امكان اسكان عشاير يا تأثير انحلال تشكيلات عشايري در اقتصاديات ايران بهعمل نيامد. بسياري از خوانين را تبعيد كردند، و از ييلاق و قشلاق كردن سالانه عشاير تا حدي مانع آمدند. در غالب موارد، جاهاي مناسبي براي اسكان عشاير، انتخاب نميشد، حوايج آنان از نظر بهداشت و تعليم و تربيت به حد كافي تأمين نميگرديد، و از نظر آموزش كشاورزي و تدارك آلات و افزار فلاحتي تسهيلات لازم براي عشاير فراهم نميساختند، تا آلاچيق يا نمونهيي از چادر تركمنها
بتوانند از اين راه آنان را به تغيير زندگي ايلي و تحول از مرحله شباني به مرحله كشاورزي ياري كنند ... از طرفي، بسيار كسان از افول قدرت عشاير خشنود بودند ... بعضي ايالات كه به مناطق دوردست منتقل گرديدند، چندان بر آنها سخت گرفتند كه به تپهها پناه بردند و چندين ماه همچون ياغيان جنگيدند ... پس از سركوبي، آنان را كوچ دادند و عده بسياري از آنان نابود شدند. پس از استعفاي رضا شاه، بار ديگر بعضي از آنان به مساكن ديرين خود بازگشتند.
ص: 288
سياست عشايري رضا شاه را، چون غلط تعبير و بد اجرا كردند، لاجرم تلفاتي سنگين بر چهارپايان اهلي وارد آمد، و عشاير دچار فقر و مسكنت شدند و از عده آنان كاسته شد.
قاليبافي در ايلات
تأثير منفي ابن عوامل، در اقتصاد مملكت بحدي بود كه او در سالهاي آخر سلطنت خود، مجبور شد اين سياست را تعديل كند ... ظاهرا اتخاذ اين روش، كه خانها را مسؤول امنيت مناطق خود كنند، در فارس، خوزستان، در مواردي نتايج نسبتا مطلوبي دارد، مشروط براينكه عناصر خوشنامتري را از ميان عشاير انتخاب كنند ... سياست اعطاي اختيار به رؤساي عشاير، در صورتي كه ناشي از ضعف باشد و توأم با نظارت كافي نباشد، قطع نظر از تمام فوايد و مزاياي موقتي كه دارد، مشكل ميتوان آن را سياستي مطلوب و مناسب براي دوراني مديد دانست.» «1»
خريداري اسلحه و فروش روغن و گوشت
در زمان صدارت عين الدوله، تلگراف زير، روش عشاير را تا قبل از استقرار حكومت پهلوي تا حدي روشن ميكند:
«جناب مستطاب اجل افخم آقاي وزير مخصوص دام اقباله، در ضمن اخبار تلگرافي بهبهان، به عرض خاكپاي مهر اعتلاي مبارك اقدس ملوكانه، روحنا فداه، رسيد.
تجار آنجا از طرف بنا در معشور و رامهرمز، در خفا تفنگ و فشنگ وارد كرده به الوار كوهكيلويه به قيمت گزاف فروخته، در عوض روغن و گوسفند خريداري نموده به كويت و بحرين حمل كرده موجب گراني روغن و گوشت شده است. حسب الامر، اكيدا مقرر است كه تفصيل اين فقره چيست. البته به حكومت بهبهان قدغن اكيدا نمايند جلوگيري از اين حركات تجار نموده، نگذارند تفنگ و اسلحه وارد نمايند، و از حمل روغن و گوسفند به خارجه هم ممانعت كرده تلگراف التزام بگيريد ديگر روغن و گوسفند به خارجه حمل نكرده اسباب ترقي روغن و گوشت را فراهم نكنند، و نتيجه اقدامات را در اين باب اطلاع دهيد.
به عرض برسد، در اينجا هم به اداره گمرك ابلاغ شد كه به مباشرين گمركي اينجا
______________________________
(1). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 505- 500 (به تناوب و اختصار).
ص: 289
تلگراف نمايند مراقبت كامل در اين باب نموده، نگذارند اسلحه وارد شود، و اگر كسي وارد كرده باشد برحسب حكم كليه ضبط نمائيد. سلطان عبد المجيد.» «1»
مراتع ايران
از وضع مراتع ايران در دوره قرون وسطي اطلاع صحيحي نداريم. بطوري كه از قرائن استنباط ميشود، از ديرباز كشاورزان، دامداران، و فئودالهاي ايران به حفظ و حراست مراتع توجه نميكردند، و اغنام و احشام آنها بدون رعايت اصول فني كشاورزي، بطور آزاد از مراتع بهرهبرداري و استفاده ميكردند. در حال حاضر، مراتع ايران را ميتوان به سه نوع تقسيم كرد: يكي مراتع بد، كه بيشتر در مناطق كمآب نظير اطراف كوير مركزي ديده ميشود؛ پوشش گياهي در اين زمينها بسيار ناچيز است، و آنچه هست فقط براي تعليف و چراي تعدادي بز و شتر كافي است. دوم مراتع متوسط، كه در مناطق شرقي و غربي و مركزي ايران قرار دارند. سوم مراتع عالي، كه بيشتر در مناطق ساحلي بحر خزر و بعضي از مناطق آذربايجان و ايالات غربي و شرقي ايران ديده ميشود. به عقيده كارشناسان، در يك هكتار مرتع طبيعي، سه گوسفند براي مدت سه ماه ميتوانند چرا و تعليف نمايند. تربيت اغنام و احشام و گلهداري، چه در دوران قبل از اسلام و چه در دوره بعد از اسلام، يكي از شاخههاي مهم فعاليتهاي اقتصادي بود، و فئودالها و اشراف، غير از زمينهاي وسيع. زراعتي و باغات متنوع، از گوشت و پشم گوسفندان و گاوان بهرهبرداري ميكردند. خواجه نظام الملك و پسرانش و خواجه رشيد الدين فضل اللّه و رجال خاندان جويني و صدها تن ديگر از رجال و اشراف ايراني، در ضمن زمينداري، از گلهداران بزرگ نيز بودند. جالب توجه است كه وقتي بدر الدين جاجرمي- شاعر، در مدح خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان اين رباعي را سرود:
دنيا چو محيط است و كف خواجه نقطپيوسته به گرد نقطه ميگردد خط
پرورده تو كه و مه و دون و وسطدولت ندهد خداي كس را به غلط خواجه شمس الدين، كه خود از صدور برجسته و بافضيلت عهد ايلخانان است، از اين مداهنه و چاپلوسي به سر نشاط ميآيد، و در جواب شاعر مينويسد:
سيصد بره سفيد چون بيضه بطكان را ز سياهي نبود هيچ نقط
از گله خاص ما، نه از جاي غلطچوپان بدهد به دست دارنده خط در ايران بدون توجه به ظرفيت و قدرت مراتع، كشاورزان، دامهاي فراواني را به مراتع بياستعداد ايران تحميل ميكنند. طبق گزارش وزارت كشاورزي، مساحت مراتع ايران در حدود 52 ميليون هكتار است. در اين مساحت، طبق اصول دامداري، فقط 26 ميليون دام ميتوانند بچرند؛ در حاليكه در مراتع ايران، 60 ميليون گوسفند به چرا ميپردازند، و به اين ترتيب، سالبهسال از ظرفيت و قدرت مراتع ايران كاسته ميشود. با اينكه طبق آمار، تعداد دامهاي ايران نسبت به سيسال قبل (در اثر مبارزه با بيماريهاي دامي) دوبرابر شده است، كشاورزان و مقامات مسؤل نهتنها هيچگونه تلاشي در راه افزايش مراتع ايران بهعمل نياوردهاند. بلكه به علت افزايش تعداد دام و از بين رفتن و ريشهكن شدن گياهان، از
______________________________
(1). سروان محمد كشميري، «مقاله مجله بررسيهاي تاريخي»، سال پنجم، شماره 6، ص 150.
ص: 290
مساحت مراتع ايران بطور قابل ملاحظهاي كاسته شده است.
از طرف ديگر، عدهاي با استفاده از وسايل جديد كشاورزي، بهترين مراتع ايران را كه در سواحل بحر خزر و دشت گرگان قرار داشت، تبديل به زمينهاي زراعتي كردهاند.
بنابراين، براي اصلاح وضع مراتع ايران، طبق نظر كارشناسان، بايد هرچه زودتر كشت گياهان علوفهاي را، كه مورد نياز دامهاي ايران است، وسعت داد و از اين راه، از فشار و هجوم دامها به مراتع تا حدي كاست. در مرحله دوم، بايد در مراتعي كه پوشش گياهي آنها از بين رفته، در صورتي كه باران به اندازه كافي ببارد، به بذرافشاني مجدد اقدام كرد، و از اين راه، مراتع مصنوعي بهوجود آورد. در مرحله سوم، بايد دامداران و مأمورين مسؤل، مراقبت نمايند كه چرا و تعليف در فصل و مدت معيني صورت گيرد و بين تعداد دامها و ظرفيت مراتع همآهنگي و توازن موجود باشد.
گلهداران
حاج سياح در عهد ناصر الدين شاه، در وصف گلهداران خوزستان، مينويسد: «در بعضي جاها اشخاص بيچارهاي ديده ميشدند كه لباس تنشان از كهنگي، مثل رشته و پارهاي از تنشان آويزان بود، كه اگر دور ميانداختند، كسي رغبت نميكرد برداشته به كار جل الاغ بياورد. اينان چند رأس بز و گوسفند در جلو انداخته ميچرانيدند و با چرك و كثافت در برابر آفتاب سوزان رنج ميبردند، و از زحمت و گرسنگي پوست و استخواني بيشتر نبودند.» «1»
______________________________
(1). خاطرات حاج سياح، پيشين، ص 224.
ص: 291
4. فئودالها يا مالكين بزرگ در دوران بعد از اسلام
اشاره
ص: 292
فئودالها يا مالكين بزرگ در دوران بعد از اسلام
اشاره
پس از حمله اعراب به ايران و ديگر كشورهاي خاورميانه، اصول فئوداليته، يعني فرمانروايي امرا و مالكين بزرگ در نواحي مختلف كشور، همچنان دوام يافت. اعراب كه قومي دور از تمدن و بيابانگرد بودند، هيچ انديشه يا ابزار توليدي جديدي نياوردند كه به پيشرفت حيات اقتصادي ملل مغلوب كمك كند؛ برعكس، حمله اعراب سير تكاملي فئوداليسم را در خاورميانه متوقف كرد، و در مواردي، از رشد اجتماعي و فكري مردم «اين منطقه» جلوگيري نمود.
مختصات فئوداليسم در شرق و غرب
فئوداليسم در اروپا، از حدود قرن ششم ميلادي تا قرن شانزدهم، يعني حدود هزار سال، بهطول انجاميد؛ يعني نظام ظالمانه بردگي، پس از گذشت قرنهاي متمادي، در اثر تضادها و اختلافاتي كه در داخل آن پديد آمده بود جاي خود را به نظام مترقيتري، كه همان نظام فئوداليسم است، سپرد.
در نظام بردگي، اساس روابط توليدي را مالكيت بر وسايل توليد و «برده» كه توليد ميكرد، تشكيل ميداد. تقسيم كار و استثمار و بهرهكشي شديد از بردگان، از مشخصات اين دوره است. صاحب برده ميتوانست عدهاي برده بخرد يا تعدادي از آنها را بفروشد؛ و حتي در كشتن آنها مختار بود. ولي در دوره فئوداليته، فئودال، در عين حال كه مالك وسايل توليدي بود، حق نداشت كارگر توليدكننده يا «سرف» را بكشد؛ ولي در خريد و فروش اين انسانهاي بيحقوق، آزاد بود.
در اين دوره، فئودال مالكيت فردي خود را بر مزارع و مراتع و ادوات توليدي مستقر كرد، دايره فعاليتهاي توليدي نسبت به دوران بردگي توسعه بيشتري حاصل نمود، از آهن نهتنها در امر فلاحت بلكه در نساجي و ساير صنايع استفاده ميكردند، زارعين (سرفها) سهم ناچيزي از محصول كار خود بهدست ميآوردند. غير از بيگاري كه به نفع ارباب انجام ميدادند، سرفها و پيشهوران، مالك ابزار توليدي خود بودند و ميتوانستند در مزرعه يا كارگاه فعاليت و بهرهبرداري كنند. ولي در هرحال، روستايي در غرب وابسته به زمين بود و اجازه تغيير مكان نداشت، و از هرجهت، تحت فرمان فئودال بزرگ بود. طبق اصول سرواژ، كشاورزان نهتنها مجبور بودند كه چند روز از هفته را براي فئودال كار مجاني كنند، بلكه ناگزير بودند كه قسمتي از محصول زمين خود را نيز به مالك فئودال تسليم كنند؛ و اگر محصول خود را
ص: 293
به شهريان ميفروختند، ناگزير بودند بخشي از آن وجه را به وي تقديم نمايند. ولي در اروپا، از قرن يازدهم و دوازدهم به بعد، در اثر رشد تدريجي صنعت و تجارت، بنيان فئوداليسم سستي ميگرفت.
به قول يكي از جامعهشناسان بزرگ، «هنگاميكه نجيبزادگان فئودال به نبردهاي وحشيانه خود ادامه ميدادند، در تمام اروپاي باختري، كار طبقات زحمتكش با سكوت بيمانند خود، پايههاي سيستم فئودال را آرامآرام تخريب ميكرد، و بتدريج صحنه را بر سنيور فئودال تنگتر مينمود. بيشك، هنوز در دهات اصيلزادگان فئودال سخت بيداد ميكردند، سرفها را شكنجه ميدادند، محصول آنها را پايمال، و زنها و دخترانشان را به عنف، هتك ناموس مينمودند.
اما در اطراف، شهرها برپا ميشد؛ در ايتاليا، در جنوب فرانسه، و در ساحل رن و در آلمان، شهرهايي با باروهاي بلند ايجاد ميشدند كه بمنزله قلعههاي مستحكمي بودند كه تنها در برابر يك ارتش بزرگ، ممكن بود تسليم شود. و از اينجهت، از قصور نجبا و اصيلزادگان ممتاز ميشدند.
در پس اين حصارها و خندقها، بتدريج گروه پيشهوران قرون وسطي در كورپوراسيونها و اتحاديهها رشد ميكردند. نخستين سرمايهها متمركز ميشد و احتياج به تجارت بين شهرهاي مختلف، و ساير نقاط جهان، همراه با لزوم حمايت از اين دادوستد، زاييده ميشد و رو به رشد و تكامل ميرفت.
از قرن پانزدهم به بعد (در اروپا) بورژواها (يعني سرمايهداران تاجرپيشه) براي جامعه، به مراتب ضروريتر از فئودالها شده بودند. معذلك در آن ايام كشاورزي مشغله توده عظيمي از مردم و بمنزله شاخه اصلي توليد محسوب ميشد ... با اينكه نجبا و اشراف قديم و فئودالها سد راه تحول و تكامل ميشدند، عشق به پول و عطش طلا، بورژواها را به تحرك و تلاش و مبارزه وادار ميكرد. بتدريج، بورژواها به صورت طبقهاي درآمدند كه با خود، پيشرفت توليد و تجارت و ترقي فرهنگ و مؤسسات سياسي و اجتماعي را همراه داشتند. بورژواهاي زنده و فعال با تمام محدوديتها، سبب شدند تا اجتماع فئودال كه بدون جنبش در جاي خود ايستاده بود، منقلب و واژگون گردد، و آخرين ضربه قطعي به اصول فئوداليسم در انقلاب 1789 فرانسه وارد شد. و از آن پس، فئوداليسم و مقررات آن يكباره از فرانسه و ديگر كشورها برافتاد و آزادي و دموكراسي بورژوازي جايگزين آن گرديد.
به اين ترتيب، ميبينيم كه اصول فئوداليته در شرق و غرب، كاملا يكسان نيست.
از جهت استثمار از كشاورزان و ستمگري نسبت به آنان، بين سنيور فئودال و امرا و مالكين بزرگ شرق، اختلاف زيادي نيست ولي از لحاظ سازمان اجتماعي و اقتصادي و وضع كشاورزان، و خصوصيات شهرها و راههاي ارتباطي، و درجه فرهنگ و رشد تمدن، نميتوان فئوداليسم شرق را با غرب همانند شمرد. حتي در قرن هفتم و هشتم هجري (قرن 13 و 14 ميلادي) شهرهاي بزرگ اروپا جمعيت قابل توجهي نداشت، و فرهنگ و تمدن اروپا در مقام مقايسه با شرق نزديك، سخت حقير و ناچيز بود، و صنعت و تجارت اروپا جلوه چنداني نداشت؛ در حاليكه در قرن سوم و چهارم هجري (قرن 9 و 10 ميلادي)، در خاورميانه بعضي شهرها، نظير بغداد و بخارا و نيشابور با صدها هزار نفر جمعيت و مدارس و محافل علمي، رونق بسيار داشت و فعاليتهاي اقتصادي و
ص: 294
صنعتي شايان توجه بود. در فئوداليته غرب، شاه از قدرت و اختيارات فراوان برخوردار نبود، ولي نفوذ سياسي و اجتماعي او از فئودالهاي بزرگ بيشتر بود. فئودالهاي غرب غالبا در حوزه قدرت خود مستقر ميشدند، در حاليكه در شرق، از بركت وجود شهرها و تأمين و آسايش بيشتر، اكثر فئودالها، در شهرها يا در پايتخت حكومتها، زندگي ميكردند، و به مباشران و نمايندگان خود دستورهاي لازم براي اداره قلمرو خود ميدادند.
در غرب، گاه فئودالهاي بزرگ قسمتي از حقوق و امتيازات طبقاتي خود را به «واسال» ها ميدادند، و آنها در مقابل زمين و حقوقي كه به ياري سنيورها و فئودالهاي بزرگ بهكف آورده بودند، موظف به انجام وظايف و تعهداتي بودند. كشاورزان غرب وابسته به زمين بودند و كشاورزان شرق نيز، چنانكه در صفحات قبل ديديم، در بعضي نقاط حق تغيير مكان نداشتند و با زمين به اينوآن منتقل ميشدند. ظاهرا منظور ابو الفضل بيهقي از «مال ناطق»، ملك و كليه رعاياي آن بود كه به تبع ملك، در اختيار مالك جديد قرار ميگرفتند.
سلاطين و شهرياران شرق به اقتضاي زمان، گاه با فئودالها و اشراف دست دوستي ميدادند و در جلب حمايت آنان ميكوشيدند، و گاه براي حفظ موقعيت خود، بين آنان تخم اختلاف و نفاق ميكاشتند. يكي از صاحبنظران در پيرامون اختلاف فئوداليسم در شرق و غرب چنين مينويسد: مختصات فئوداليسم در شرق و غرب يكسان نيست. فئوداليسم در ايران «با فئوداليسم غربي، نه از جهت سرشت اقتصادي، بلكه از جهت شكل بروز، مؤسسات، مقررات، درجه رخنه عناصر فراماسيونهاي اجتماعي قبلي (پاتريار كاليسم و بردهداري) و بعدي (سرمايهداري) در برخي موارد، تفاوتهاي مهم و شايان توجهي دارد. ما ميكوشيم با تلخيص مقداري واقعيات كه در اسناد مختلف تحقيقي و تاريخي آمده است، منظرهاي از اين فئوداليسم به دست دهيم.
در دوران خلفاي بني اميه و بني عباس، يعني پس از فتح مسلمانان و پيش از تشكيل دولتهاي مستقل يا نسبتا مستقل ايراني و ترك در سرزمين ما، منظره مالكيت ارضي به قرار زيرين بود:
بطور عمده ميتوان اراضي را به دو نوع تقسيم كرد:
1- اراضي مفتوح العنوه (اعم از كشتزار و چراگاه) يعني آن نوع اراضي كه دارندگان ايراني آنها، آن را ترك گفته يا خود نابود شده بودند، و فاتحان عرب، گاه آنها را به نام «قطعه» يا «قطعيه» (در ترجمه پارسي «نانپاره») به شكل موروثي در اختيار فاتحان عرب و سرداران و سربازان خود ميگذاشتند و يا به نام طعمه. به شكل غير موروثي، به آنها واميگذاشتند.
2- اراضي خراجگزار، مانند عقار، كه از پرداخت ماليات (خراج) به شكل عادي آن معاف بود، و تنها ميزان ثابتي به خزانه ميپرداخت، يا «تسويج» كه در لغت عرب به معناي كشتزارها و بويژه موستانهاي محاط و مفروز است. اين نوع اراضي در اختيار سردودمانهاي قبايل و دهگانان (مالكين) ايراني بود كه به فاتحان عرب سر تسليم فرود آورده بودند.
«ديوان الديه» عمال خود را تحت نظر اميران و سپهسالاران عرب براي جمعآوري ماليات از اين اراضي اعزام ميداشتند، و چون هم دربار پرجلال خليفه و هم دستگاه پرخرج ولات او ميبايست با اين خراج بگردد، لذا به صاحبان ضياع و عقار و تسويج، جور فراوان ميرفت، و آنها نيز با غارت بيدريغ روستاييان، اين غارت را جبران ميكردند.
ص: 295
روشن است كه در اين دوران خرده دهقانان آزاد خراجگزار نيز، مانند دوران ساساني، فراوان بودند. بهره مالكانه بطور عمده، يا به خود دارنده زمين يا به «عامل» او يا «عامل امير» و خليفه، به شكل نقدي و جنسي، پرداخت ميشد. بهره نقدي در دوران ساساني، بيشتر به درهم سيم بود، ولي در دوران خلفا، بويژه عباسيان، دينار زر نيز رايج گرديد.
«ديوان الجهبذ» كه در آن جهابذه (از جهبذ: گاهبد، كه در دوران ساساني به معناي خزانهدار و صراف دولتي بود) كار ميكردند؛ جنسي را به نقدي مبدل ميكردند. همين ديوان مأموريت داشت، حقوق و مستمري و وظيفه عمال و ديگر كاركنان دولتي را بپردازد، و خزانه كشور تحت نظر او بود.
گاه، براي تسهيل كار، اصولا جمعآوري خراج را به عنوان «ضمان»، به اميري از امرا مي- سپردند و او سالانه پرداخت مبلغ معيني را به خليفه تضمين ميكرد، و باقي بسته به ترحمش بود كه تا چه اندازه از خراجگزاران بستاند.
باري، به حساب مشتي كشاورز و دشتبان زحمتكش، دستگاه عظيم خلافت و روحانيت و ملكداران و انواع انگلها به دوران ميافتاد.
هنگامي كه سلسلههاي ايراني و ترك در ايران بساط قدرت خود را گستردند، در كنار املاك ديواني (دولتي و سلطنتي)، و موقوفه و ضياع و عقار متعلق به ملاكان و خردهمالكان (دهگانان) بتدريج، رسم واگذاري قطعه و طعمه، كه از آن سخن گفتيم، به رسم اقطاع بدل گرديد.
و اين واژه «اقطاع» بدين شكل يا به شكل «سيورغال» در دوره ايلخانان و «تيول» در دوران تيموري و صفوي تا پايان قاجاريه، در ايران بود و آن را ميتوان تا حدي بهFeodum ,Fief كه در فئوداليسم غربي ديده ميشود، همانند دانست. ولي مقررات قضايي و عرفي در اين دو مورد، تفاوتهايي دارد. اين همان واژهاي است كه در اين شعر سعدي آمده است:
گرفتم كه خود خدمتي كردهاينه پيوسته اقطاع او خوردهاي اقطاع به دستور سلطان، از طرف «ديوان الجيش»، كه عمل «ابرا» (كه به معني تقويم بهاي زمين و حفظ تناسب آن با وظيفه و مستمري است) انجام ميداد، به اميران ترك، كه در دوران سلسلههاي ترك بويژه، قدرتي عظيم كسب كرده بودند، داده ميشد. سلطان كه در اين مورد، مقطع يا اقطاع گذار بود نهفقط به سپهسالاران خود بلكه به اعضاي خاندان، رجال، وزرا، روحانيان بزرگ، عناصر جداگانه اقطاع را واگذار ميكرد. اقطاع در تمام اين موارد، به دو صورت واگذار ميشد؛ يا به صورت استغلال و براي بهرهبرداري مادام العمر؛ يا موقت و بعنوان وظيفه و مستمري؛ و يا به صورت تمليك و به شكل موروثي.
اقطاعدار، عشري از عوايد خود را به خزانه دولت ميپرداخت، و عمالش باقي را از نقدي و جنسي براي صاحب اقطاع ميگرفتند.
سيستم اقطاع، در دوران سيطره سلجوقيان به اوج خود رسيد. در عصر ايلخانان مغول، اقطاع شكل «سيورغال» به خود گرفت و آن واگذاري زمين براي تمام مدت عمر بود.
در عصر تيموري و بويژه صفوي، واژه «تيول» به جاي اقطاع و سيورغال به ميان آمد، و تداول يافت و اين شيوه تيول تا دوران قاجاري باقي ماند.
ص: 296
بين اقطاع و سيورغال و تيول، از جهت مقررات واگذاري، نوع مالياتگيري، نوع انتقال به وراث و غيره تفاوتهايي است، ولي وجه مشترك آنها، اين است كه تيولداران در محيط تيول، قدرت فراوان داشتند.
رسم تيولداري را در ايران، تنها مجلس اول پس از انقلاب مشروطيت، رسما الغا كرد.
زمينداري بزرگ فئودالي، مقدار زيادي، به تيولداري مبتني است؛ و در دوران نادر شاه و ناصر الدين شاه، دوبار كوشيدند تا اين مالكيت را، كه برحسب احكام واگذاري تيول و قبالهها مورد اختلافات و مشاجرات شديد بود، منظم كنند و احكامي صادر نمودند كه به «رقبات- نادري» و «رقبات ناصري» موسوم است.
علاوه برآنچه گفتيم، فئوداليسم ايران و اروپا در نكات زيرين با يكديگر تفاوت داشتند:
1. بهره مالكانه و خراج غالبا نقدي و جنسي و ندرتا به صورت بيگاري است، كه در دوران معيني از فئوداليسم غربي شكل عمده بهره مالكانه است)Corvee( . فقط در دوران اخير تكامل فئوداليسم غربي است كه بهرههاي جنسي و سپس نقدي مرسوم ميگردد.
2. وابستگي دهقانان به زمين، قانونا وجود ندارد و عملا ضعيف است، و حال آنكه در سرواژ اروپاي غربي ... دهقانان وابسته به زمين بودند و با زمين خريد و فروش ميشدند.
3. مالكان و اقطاعداران و تيولداران غالبا در شهر منزل دارند، و عامل خود را براي وصول ماليات و سيورسات به ده ميفرستند؛ برخلاف فئوداليسم غربي كه فئودال مستقيما در «شاتوفور» هاي خود در ده منزل دارد و شهر تنها مركز تسلط بازرگانان و اصناف است، و لذا در آن، محيطي نسبتا آزاد حكمرواست. و حتي شهرهايي داراي رژيم جمهوري ديده ميشود و به اين جهت ميگفتند: «هواي شهر آزاد ميكند.»
... شهر در ايران چنين نيست. شهرهاي ايران تحت سيطره ولات و عمال سلطان يا خليفه، داراي محيط مختنقي است. اصناف و بازرگانان در شهرهاي ايران، قشرهاي زيردست هستند. اين امر بويژه تكامل بازرگاني و پيشهوري را، كه در اروپا رخ داده، كند ميكرده است.
جور و ستم غارتگرانه، بويژه پس از آمدن تركمانان سلجوقي، در قياس با دوران سلسلههاي ايراني، از حد تحملپذير، خارج شد.
... فقدان امنيت انساني، هم در محيط كشاورزي و هم در جوامع صنفي، موجب اصلي بحران و يكي از علل عدم پيشرفت اين دو رشته و بدل نشدن آنها، به سرمايهداري مولد صنعتي است.
4. روابط پولي و بازرگاني، بويژه در مقايسه با دورانهاي نخستين فئوداليسم غربي، در كشور، بسطي فراوان دارد؛ كارگاههاي بزرگ مانوفاكتور در ايران سابقه دارد؛ حتي از دوران ساسانيان، كارگاههايي كه گاه تا هزار كارگر داشتهاند، مشاهده ميشود.
شهرهاي بزرگ و آباد، با بازارهاي پررنگوزيب، مساجد، مدارس، كاروانسراها، كتابخانهها، حمامهاي عمومي، كاخها و باغهاي فراوان، بسيار بود؛ و در آستانه حمله مغول، مورخان از وجود شهرهاي بسيار پرنفوس خبر ميدهند.
در فئوداليسم غربي، بويژه در دورانهاي نخستين و ميانگين، شهرها كوچك، و روابط پولي و بازرگاني محدود است. در عينحال روابط بازرگاني خارجي نيز به اين وسعت نيست.
ص: 297
5. نظامات دروني پيشهوران و تقسيم كار داخلي آن به نظر ميرسد كه با اصناف «گيلد»- هاي اروپايي تفاوت بيّن دارد.
اصناف و پيشهوران داراي سازمانهاي متحجّر اروپايي نيستند، و تنوع توليد پيشهوري، لااقل در برخي رشتهها بيشتر است.
6. تعداد دهقانان و شبانان فئوداليزه نشده و طوايف و قبايل بيابانگرد، فراوان، و تصادم چادرنشينان گلهدار و كلبهنشينان زمينكار، امري است عادي. اقتصاد طبيعي، روابط پدر- سالاري، در روستا و در ميان طوايف چادرنشين كاملا مسلط است. با آنكه در فئوداليسم غربي نيز، بويژه در دورانهاي اوليه آن، اقتصاد طبيعي تسلط داشته است، ولي آن ديرپايي و سخت- جاني را كه در ايران نشان داده، نشان نميدهد؛ زيرا در آنجا رشد قواي مولده و سير به سوي سرمايهداري، اقتصاد كالايي را به اقتصاد مسلط بدل ميسازد.
7. بردهداري، در دوران پيش از مغول، رونق مييابد، ولي دليلي در دست نيست كه بردگي از حدود «غلامان وثاقي»، «غلامان سرايي»، و غلاماني كه به كار جنگ ميپرداختند، فراتر برود ...» «1»
در دوران بعد از اسلام، در ايران، قواي مولده در سطح كافي رشد نبود «آن تحولاتي كه در اروپا، قبل و پس از رنسانس روي داد و منجر به بسط مانوفاكتور شد در ايران رخ نداد.
با آنكه كارخانههاي دوران صفويه را ميتوان مانوفاكتور ناميد ولي در سطح نازل فني است.
استبداد خشن شاهان، خانها، بيگلربيگيها، و ملّاباشيها مصونيت فردي را از بازرگانان سلب ميكرد. حداقل، مصونيت فردي براي تراكم سرمايه، حركت آزاد كالا و بازرگانان ضروري بود.
جامعه در زير فشار دوگانه هجومهاي بزرگ و كوچك و استبداد مطلق سلاطين، كمتر روي آرامش به خود ميديد. در حاليكه در باختر چنين نبود؛ در آنجا حداقلي از چنين مصونيت وجود داشت. فئودال بعكس ايران، در شهرها با نفوذ نبود و شهرها مركز خوبي براي رشد تدريجي قواي مولده، علم و فن، بازرگاني و پيشهوري، تراكم سرمايه، تبديل سرمايه تجاري و پيشهوري به سرمايه صنعتي، بسط مانوفاكتورها و بسط بازرگاني بين شهرها و بين كشورها بودند.» «2»
فئوداليسم پيش از اسلام
«در دوره ساساني، كشور ايران، در حقيقت مجموعهاي از دولتهاي نامتجانس يا حكومتهاي مستقل بود، كه اغلب آنها پيشواياني داشتند كه آنها را گاهي «شاه» و گاهي «خداه» و گاهي به القاب ديگر ميخواندند، و همه آنها اطاعت از رئيس و فرمانده واحدي ميكردند كه به نام «شاهنشاه»، مسؤل سرنوشت همه اين ولايات و گاهي كشورهاي مختلف بود. اعلان جنگ و صلح و فرما- ندهي سپاهيان متحد ايران در ميدان جنگ با او بودند.
كشورهايي را كه از قديم، قلمرو نژاد ايراني آريايي بوده، ايران ميگفتند، و نواحي
______________________________
(1). ويژگيها و دگرگونيهاي جامعه ايراني در پويه تاريخ، ص 30 به بعد (به اختصار).
(2). همان، ص 36.
ص: 298
را كه شاهنشاهان ساساني ميگرفتند و به خاك خود ميافزودند، انيران يعني بيرون از ايران ميگفتند؛ و عنوان رسمي شاهنشاهان ساساني، شاهنشاه ايران و انيران بود كه در روي سكه- هاي خود به زبان آرامي «ملكان ملكا اران و انران» مينوشتند ... هر ناحيهاي بسته به وضع جغرافيايي يا مصالح نژادي و اختلاف دين و زبان و غيره، مستقل و مسؤل اداره خود بود ... اين نواحي مختلف، هركدام استقلال نظامي و مالي هم داشتند، و تنها ميبايست در مواقع معين مبلغ معيني به پايتخت، براي مخارج عمومي كشور بفرستند، كه آن را «خراج» ميگفتند، و در جنگها عده معيني سوار و پياده كه همه وسايل جنگي را در محل تهيه ميكردند، به ميدانهاي جنگ ميفرستادند ... گروهي از ايشان عنوان شاه داشتند، و اين كلمه را بر نام سر- زميني كه در آن حكمراني داشتند ميافزودند: كابلشاه (حكمران كابل)، زابلشاه (حكمران زابلستان: در جنوب سيستان)، ترمذ شاه (حكمران ناحيه ترمذ)، خوارزمشاه يا خسرو خوارزم (حكمران خوارزم)، ختلانشاه (حكمران سرزمين ختلان)، كوشانشاه (پادشاه كوشانيان واقع در جنوب افغانستان كنوني) و گيلانشاه ... كرمانشاه ... و عنوان ديگر حكمرانان ايران به كلمه خداه يا خدا منتهي ميشد ... گوزگانان خداه (حكمران ناحيه گوزگانان) ... چغان خداه (حكمران چغانيان) بخارا خداه (حكمران بخارا) ... هنگامي كه تازيان به نواحي جنوب و مشرق و مغرب و مركز ايران استيلا يافتند و به ايالات شمال شرقي و شمال غربي ايران نزديك شدند به مقاومت سختي از طرف اين حكمرانان مستقل برخوردند.» «1»
براي آنكه خوانندگان بهتر با رژيم خانخاني آن ايام آشنا شوند، فهرستوار، سلسلههايي را كه در ايران بعد از اسلام ظهور كرده و كمابيش به جهاتي نام و نشاني كسب كردهاند، ذيلا ذكر ميكنيم:
سالاريان/ در قسمتي از آذربايجان/ از 330 تا 420
شروانشاهان (سلسله اول)/ در شروان/ 183 تا 381
شداديان/ گنجه و قراباغ/ 340 تا 595
بنو هاشم/ در ناحيه دربند/ 225 تا 457
رواديان/ در قسمت ديگر از آذربايجان/ 198 تا 450
شيبانيان/ جنوب آذربايجان/ 373 تا 458
كنگريان/ در طارم و زنجان/ 307 تا 454
جستانيان/ در ديلم/ 189 تا 438
علويان/ در طبرستان/ 250 تا 424
صفاريان/ در سيستان/ 254 تا 290
سامانيان/ در خراسان وماوراء النهر/ 261 تا 389
فريغونيان/ در گوزگانان و بلخ/ 279 تا 401
آل افراسياب/ در ماوارء النهر/ 315 تا 607
______________________________
(1). سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي ايران، ج 2.
ص: 299
خوارزمشاهيان/ در خوارزم/ 521 تا 628
آل زيار/ در گرگان/ 316 تا 435
آل بويه/ در مركز و جنوب غربي ايران/ 320 تا 448
سلسله كاكويه/ در اصفهان و همدان/ 398 تا 443
غزنويان/ قسمتي از آسياي مركزي/ 367 تا 582
در مناطق فئودالنشين، اشخاص آزادي كه عبارت از نزديكان و بستگان فئودالها و خردهمالكين بودند نيز زندگي ميكردند. اين جماعت براي حفظ موقعيت خود، ناچار طرفدار فئودالهاي بزرگ بودند. در زمينهاي فئودالها، دهقانان آزاد و دهقانان برده نيز كار ميكردند، ولي اغلب، بردگان در داخل منازل مشغول خدمت بودند.
پس از آنكه مدائن در سال 16 هجري به دست اعراب افتاد، تازيان ميخواستند اراضي مفتوحه را به تصرف و تصاحب خود درآورند، ولي عمر با اين روش مخالفت كرد، و معتقد بود كه بايد زمينهاي مزروعي را در اختيار كشاورزان محلي قرار داد، و از آنان ماليات گرفت. بو يوسف مينويسد: «چون ارض سواد فتح گرديد، عمر درباره آن با مردم مشورت نمود.
رأي عامه در اين بود كه سواد تقسيم گردد، و در اينباره، بلال بن رياح بيش از همه جديت و پافشاري داشت. همچنان عبد الرحمن عوف هم به همين رأي بود مگر عثمان، علي و طلحه رأي عمر را اختيار كردند، و رأي خليفه آن بود كه اراضي سواد را ترك گفته تقسيم نكنند، و چون الحاح و اصرار آنها را ملاحظه نمود، ايشان را دعا كرد.» و پس از چند روز گفت: «اينك حجتي از قول خداوند يافتم و اين آيه را تلاوت فرمود: «وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ ...» آنگاه فرمود چگونه آن را براي شما تقسيم كنم و براي كساني كه بعدا ميآيند چيزي نگذارم؟ پس، همه ...
اراضي را به اهلش گذاشتند و به وضع خراج به اراضي و جزيه بر سرهاي ايشان اكتفا ورزيدند.» «1» ابو يوسف توفيق عمر را به فال نيك ميگيرد.
پس از حمله اعراب، اشراف زميندار ايراني، براي اين كه كمتر مورد تعدي و تجاوز قرار گيرند، زمينهاي زراعي خود را به يك مسلمان ذينفوذ واگذار ميكردند تا در پناه حمايت او بتوانند املاك خود را حفظ كنند. در فتوح البلدان بلاذري به اين معني اشاره شده است:
«چون تازيان در آذربايجان فرود آمدند، پارسيان ديههاي خويش را بهر محافظت به پناه ايشان سپردند، و خود كشاورزان ايشان گرديدند.» «2» و نيز مينويسد: «اهل مراغه زمينهاي خود را به پناه مروان سپردند.» «3» حتي در دورههاي بعد نيز به پناه درآمدن (التجاء) در ايران ديده ميشود. استخري مينويسد: «در پارس ضياعي هست كه ارباب آن در روزگار به حواشي سلطان تلجيه كردند و ربعي از خراج بينداختند.» «4» و امرا از قدرت خود سوء استفاده كردند، و
______________________________
(1). ابو يوسف خراج، ص 52 (به نقل از: خسرو خسروي، نظامهاي بهرهبرداري از زمين در ايران، ص 78- 77).
(2 و 3). بلاذري، فتوح البلدان، ص 168 (به نقل از: مأخذ فوق، ص 81).
(4). مسالك و الممالك، تصحيح ايرج افشار، ص 138 (از همان مأخذ، همان صفحه).
ص: 300
اراضي خالصه و اراضي ديگران را به مالكيت خود درآوردند، و از اين راه به ديگران ستمها كردند. مقدسي به مظالمي كه از اين رهگذر به كشاورزان و مالكين جزء وارد ميشده، اشاره ميكند: «در مرو كمي آب وجود داشت و علت آن وجود املاك سلطاني بود كه در سر آب قرار داشت، و بقيه اراضي از لحاظ آب در مضيقه قرار ميگرفتند و بدين طريق، به سهولت جزو املاك سلطاني در ميآمدند.» «1» طبري نيز به تمركز اراضي در دست متنفذين بزرگ اشاره ميكند و مينويسد: كه در دوره ابو مسلم «روستاهاي تمام ناحيه مرو ملك يك يا دو تن بوده است.» «2»
كسروي در مقدمه شهرياران گمنام، در پيرامون فئوداليسم و عدم تمركز در دوران بعد از اسلام، چنين مينويسد:
شايد بسياري باور ننمايند كه از سال سيام هجري، كه سال مرگ يزدگرد آخرين پادشاه ساساني است، تا سال 1344، كه تاريخ برافتادن قاجاريان ميباشد، در درون حدود طبيعي ايران، بيش از يكصد و پنجاه خاندان به استقلال يا نيمه استقلال پادشاهي كردهاند، و از ميان ايشان، تنها چهار خاندان سلجوقيان، مغولان، صفويان، و نادر- شاه را ميتوان گفت كه بر سراسر ايران حكمروا بودند. از ديگران طاهريان، سامانيان، صفاريان، غزنويان، بويهيان، خوارزمشاهيان، قره قويونلويان، آق قويونلويان، زنديان، و قاجاريان، اگرچه پادشاهان بزرگ و بنام بودند، هيچكدام سراسر ايران را زير فرمان نداشتند. آن ديگران هم جز خاندانهاي كوچكي نبودند كه هركدام بر يك يا دو ولايت فرمانروا بودند.
چهبسا بوده كه در يك زمان، بيش از ده پادشاه مستقل در ايران حكمروا بودهاند. براي گواه، پادشاهان سال 420 هجري را در اينجا نام ميبريم: در آغاز اين سال، سلطان محمود غزنوي در غزنه، قدر خان در بخارا، منوچهر پسر قابوس در گرگان، با حرب زرين كمر، در رستمدار، مجد الدوله ديلمي در ري، علاء الدوله كاكويه در سپاهان، ابراهيم پسر مرزبان كنكري در تارم، و هسودان روادي در تبريز، فضلون شدادي در گنجه، شروانشاه در شروان، ابو كاليجار ديلمي در شيراز، ابو الفوارس ديلمي در كرمان، جلال الدوله ديلمي در بغداد تا نواحي كرمانشاهان پادشاه رسمي و مستقل بودند. «3» «اين پادشاهان باهم نساخته پيوسته به زدوخورد و كشاكش برميخاستند، و سراسر كشور پيوسته گرفتار فتنه و غوغا بود.» «4»
در دوره غزنويان و آل بويه و سلجوقيان، مكرر از طرف متنفذين و زورمندان به خرده- مالكان و كشاورزان تعدي و تجاوز ميشده است. راوندي در راحة الصدور به مظالم يكي از مأمورين ديواني در عهد سلاجقه اشاره ميكند و مينويسد: «مرگ وي راحت و آسايش مسلمانان بود كه اهل عراق از قوانين ظلم كه در خوزستان منتشر كرده بود، ميانديشيدند و
______________________________
(1). احسن التقاسيم، چاپ دوم، ليدن 1906، ص 299 (به نقل از همان مأخذ، ص 88).
(2). تاريخ طبري، چاپ بيروت، ص 1952 به بعد (از همان مأخذ، همان صفحه).
(3). شهريار گمنام ص 10- 9.
(4). همان، ص 10.
ص: 301
دهقانان بر املاك ايمن نبودند كه قبالهها هميخواست. وي گفت: زمين از آن امير المؤمنين است، چهكس باشد كه ملك دارد.» «1»
گردلفسكي، مستشرق شوروي، در مقدمه تاريخ سلاجقه آسياي صغير مينويسد:
«فئوداليسم در شرق تا قرن 19، در برخي نقاط تا قرن بيستم، دوام يافت؛ بطوري كه در حال حاضر ميتوانيم در بعضي مناطق شرق آثار زندگي قرون گذشته را مشاهده كنيم.»
در ايران، آثار فئوداليسم از دوران باستان تا قرن بيستم به چشم ميخورد؛ منتها كيفيت و خصوصيات آن همواره يكسان نبوده است. بطور كلي، هروقت در ايران سلسله مقتدر يا سلطان توانايي زمام امور را در دست داشته، فعاليت تخريبي فئودالها كمتر بوده است، و در هر دورهاي كه قدرت حكومت مركزي متزلزل ميشده، تركتازي و تجاوزات فئودالها فزوني ميگرفته است.
در ايران و ساير ممالك شرق نزديك، از نيم قرن پيش به اين طرف، در اثر نفوذ تمدن و سياست اقتصادي غرب و رشد روزافزون جنبش بورژوازي، لازم بود كه هرچه زودتر به اغتشاشات و آشفتگيهايي كه زاييده سازمان منحط فئودالي است، پايان داده شود تا در سايه تمركز و امنيت، فعاليتهاي اقتصادي و تجاري در سراسر اين منطقه، بدون بيم و هراس، امكانپذير گردد.
در ايران، اعليحضرت فقيد و در تركيه كمال آتاترك، به نيروي تخريبي و مزاحم فئودالها و اشرار و ياغيان محلي براي هميشه پايان بخشيدند. با وجود شكست قطعي قدرت سياسي و نظامي فئودالهاي بزرگ، نفوذ اقتصادي و تجاوزات آنان به طبقه وسيع كشاورزان تا 6 بهمن ماه 41 همچنان پايدار بود. اين قدم، يعني مبارزه با قدرت اقتصادي فئودالها نيز در پناه حمايت شاهنشاه، از سال 1341 آغاز گرديد و با تقسيم اراضي بين كشاورزان به تسلط اقتصادي فئودالها نيز پايان داده شد. ولي افزايش توليد و بهبود وضع كشاورزان مستلزم اجراي نقشههايي است كه ضمن بحث در احوال كشاورزان اجمالا از آنها سخن گفتيم.
مالكيت بزرگ
ابن خلدون در مقدمه خود، مالكيت بزرگ را از دو راه امكانپذير ميداند: يكي از راه ارث، دوم از راه تجاوز. وي در صفحه 744 از كتاب خود، مينويسد كه ثروتمندان و توانگراني كه داراي ضياع و عقار فراوانند، ممكن است مورد تعدي و تجاوز امرا و پادشاهان قرار گيرند، و از راه كشمكش، پاپوشدوزي و نيرنگ، ثروت و املاك آنها را از كفشان بربايند. سپس مينويسد: «بيشتر احكام سلطاني، غالب اوقات، متكي بر جور و ستم است؛ زيرا عدل محض تنها در دوران خلافت شرعي است و آن هم كمدوام بود، چنانكه پيامبر (ص) فرمايد: «خلافت پس از من سه سال خواهد بود، آنگاه خلافت به- پادشاهي ستمگرانهاي باز خواهد گشت.»
سپس مينويسد: «در چنين جامعهاي، مالكين براي حفظ مقام و موقعيت خود، ناچارند به صاحبجاهي از خويشاوندان خويش متكي باشند كه در دستگاه سلطنت نفوذ داشته باشد؛ يا خود آنان در آن بارگاه پايگاهي به دست آورند تا در سايه آن، خود را از تجاوزات
______________________________
(1). راحته الصدور ص 82- 381.
ص: 302
ستمكاران برهانند. و در صورتي كه به چنين وسايلي متكي نباشند، به انواع حيلهها و دستآويزها، مورد تاراج زورمندان قرار خواهند گرفت.» «1»
اين قبيل توانگران كه ابن خلدون از آنها نام برده و نوشته است كه ادامه زندگي آنان بدون نگهباني و حمايت اشخاص صاحب جاه امكانپذير نيست، وضعي شبيه به واسالهاي اروپا داشتند، و ناچار بودند براي حفظ موقعيت اقتصادي و اجتماعي، خود را در پناه شاه يا سنيور زورمندي قرار دهند.
هرقدر نفوذ دولتها كم ميشد، قدرت فئودالها افزايش مييافت و فكر خودمختاري و توسعهطلبي در آنان قوت ميگرفت؛ چنانكه در اواخر حكومت سامانيان، خوارزم، چغانيان و بسياري مناطق ديگر ظاهرا تابع حكومت مركزي بودند ولي در عمل، از اجراي دستورهاي حكومت سامانيان سرباز ميزدند؛ چنانكه يكي از عوامل مهم شكست حكومت سامانيان، غزنويان، سلاجقه، و خوارزمشاهيان را، غير از تضاد شديد طبقاتي و مبارزه طبقات محروم، بايد در اختلاف و مبارزه بين فئودالها با حكومت مركزي جستجو كرد.
بيشتر فجايعي كه در دربار و شهرها و مراكز حكومتي رخ ميداد، ناشي از اختلاف فئودالها و اشراف با يكديگر، براي بهدست آوردن مشاغل مهم بود. امرا و سلاطين گاه، براي حفظ موقعيت خود، با فئودالها و اشراف محلي از در دوستي درميآمدند و به حكمرانان و نمايندگان خود دستور ميدادند كه از منافع خصوصي آنها حمايت كنند. بيهقي در تاريخ خود مينويسد: سلطان مسعود «... حسن سليمان را گفت ما فردا بخواهيم رفت، و اين ولايت شحنگي به تو سپرديم؛ و سخن اعيان را بشنوي و هشيار و بيدار باشي تا خللي نيفتد به غيبت ما.» در هرحال سلاطين چون غالبا به مردم ستم ميكردند، نميتوانستند به توده مردم يعني به- اكثريت خلق متكي باشند. پس ناچار بودند با فئودالها و زورمندان از در دوستي درآيند.
مطالب زير مؤيد اين معني است:
گفتگوي سلطان محمود با اركان دولت
به حكايت مجمع الانساب پس از آنكه سلطان محمود برادر خود اسماعيل را گوشمالي داد، به غزنين آمد. «پس روي به اركان و اعيان آورد و گفت:
غم مداريد كه امروز شما را همچون مني هست و خاطر ما همه در عدل و رفاهيت شماست؛ و من نيز يكي از شماهاام و مرا نصيحت كنيد و اگر بر من چيزي رود كه باعث خطا و صواب باشد مرا راه نماييد و بيدار كنيد، و ما را از شما هيچچيز دريغ نيست، و اين مملكت پدر من گرفته است و ملك كوچك نيست. همگنان، مدد باشيد تا دشمن قصد نكند و شما همه برادران منيد. تمامت اركان و اعيان سر بر زمين نهادند و دعا و ثنا گفتند، و پس بفرمود تا خلعتها راست كردند و هر كسي را در خور او خلعت و تشريف دادند، تا ستوران و مسخره و سگبان و ايشان را بنواخت، و وزارت بر ابو العباس اسفرايني داد.» «2» قبل از غزنويان در عهد سامانيان
______________________________
(1). مقدمه ابن خلدون ج 1، ص 742 به بعد.
(2). سعيد نفيسي، در پيرامون تاريخ بيهقي، ج 1، ص 38.
ص: 303
نيز همواره اتكاء سلطنت به طبقه فئودالها و اشراف بود يعني در حقيقت در ايران بعد از اسلام تقريبا هميشه نوعي اليگارشي يا حكومت اعيان و اشراف برقرار بود، كه شاه در رأس آنها قرار داشت و از منافع آنان دفاع ميكرد.
چنانكه در دوره سامانيان پس از آنكه اسماعيل به امارت بخارا برگزيده شد بدون استمداد از لشكريان وارد بخارا شد. فراي در كتاب بخارا مينويسد: «وي (اسمعيل) وقتي به بخارا آمد، لشكري همراه نداشت و قبل از آنكه بزرگان شهر اطمينان كافي در مورد حمايت و پشتيباني از وي بدهند حاضر نبود وارد شهر شود.
همينكه چنين اطميناني داده شد وي در ميان غريو شادي مردم بخارا وارد شهر شد و قدرت را در دست گرفت. اين امر در اواخر سال 874 (259 ه) اتفاق افتاد ...
اسماعيل در ميان جمعي كه سكههاي پول بر سر او نثار ميكردند وارد شهر شد، نثار سكه از رسوم كهني است كه در ادوار متأخر حتي در ميان تزارهاي روسيه نيز شيوع يافت» «1».
ثروت فئودالها
اشاره
در حاليكه طبقات زحمتكش، يعني كشاورزان و پيشهوران، در نتيجه پرداخت مالياتها و عوارض گوناگون و تحمل بيگاري و ديگر مظالم در كمال عسرت بهسر ميبردند، طبقه اشراف و فئودالها در نهايت تنعم زندگي ميكردند.
دارايي اشراف، به حكايت منابع تاريخي، عبارت بود از زر نقد، جواهر، ملك مستغل (ضياع و عقار)، زرينه و سيمينه، ملك و ده، آسيا، قنات، كاروانسرا، گرمابه، اسب و قاطر و گلههاي گوسفند و گاو و شتر، و بندههاي درم خريد و كنيزكان هنرمند، و جز اينها.
فرخي سيستاني در اشعار زير، موقعيت اجتماعي خود و ساير طبقات متنعم را مجسم ميكند:
كاريست مرا نيكو و حاليست مرا خوببالهو و طرف جفتم و با كام و هوا يار
با ضيعت بسيارم و با خانه آبادبا نعمت بسيارم و با آلت بسيار
هم با رمه اسبم و هم با گله ميشهم با صنم چينم و هم با بُت تاتار
ساز سفرم هست و نواي حضرم هستاسبان سبكبار و ستوران گرانبار
از ساز مرا خيمه چو كاشانه مانيور فرش مرا خانه چو بتخانه فرخار
ميران و بزرگان جهان را حسد آيدزين نعمت و زين آلت و زين كار و از اين بار
مرا شاد كردي و آباد كرديسراي من از فرش و مال و اواني
بياراستم خانه از نعمت توبه كاكويي و رومي و خسرواني «فرخي» فرخي سيستاني، كه در آغاز، زندگي محقري داشت، به قول نظامي عروضي، كارش بدانجا رسيد كه «تا بيست غلام سيمين كمر از پس او برنشستندي»، فرخي، در توصيف استغناء خود، چنين ميگويد:
______________________________
(1). بخارا، دستاورد قرون وسطا از ريچارد فراي ترجمه محمود محمودي، ص 14.
ص: 304 توانگرم به غلام و توانگرم به ستورتوانگرم به نشاط و توانگرم به سرور
لباس من به بهاران ز توزي و قصب استبه تيرماه خز قيمتي و قز و سمور
مركبان دارم نيكو كه به راهم بكننددلبران دارم خوشرو كه در ايشان نگرم
سيم دارم كه بدان هرچه بخواهم بدهندزر دارم كه بدان هرچه ببينم بخرم در تاريخ بيهقي ميخوانيم: «آن هديهها را بهميان آوردند ... سيصد شادروان و دويست خانه قالي و دويست خانه محفوري.» «1»
غضائري نيز در وصف ضياع و عقار نامحدود خود، ميگويد:
آيا ملك كه ضياع و عقار ملك مرانه آفتاب مساحت كند نه باد شمال
دارايي البتكين:
... «در خراسان و ماوراء النهر، پانصد پاره ديه و ملك بود، و هيچ شهري نبود كه او را در آنشهر سرايي و باغي و كاروانسرايي و گرمابهاي نبود؛ و مستغل بسيار داشت، و هزارهزار گوسفند و صدهزار اسب و استر داشت.» «2»
به قول جرجي زيدان: «يكي از ملاكين بغداد، موسوم به محمد بن عمر، سالي دوميليون و نيم درهم به دولت ماليات ارضي و املاك ميپرداخته است ... در شهر استخر (فارس)، خاندان متمولي بوده كه آن را آل حنظله ميگفتند و تمول آنان به اندازهاي بود كه سالي 10 ميليون درهم ماليات ميدادند. يكي از افراد اين خاندان به نام عمرو بن عينيه يكميليون درهم به بهاي چندين مصحف داده و آنها را در شهرهاي اسلام پخش كرد دو تن ديگر از اين خاندان، به نام مرداس بن عمر، و محمد بن واصل (دو پسر عمو) هركدام، سالي سهميليون درهم ماليات ميدادند.» «3»
ثروت فراوان امير الجيوش
پس از مرگ المستعلي باللّه، «الآمر» به مقام خلافت رسيد و وزارت او نيز با امير الجيوش بود. اين وزير، مانند بسياري از شخصيتهاي آن دوران، به زخم كارد يكي از فداييان حسن صباح، از پا درآمد. امام يافعي درباره ثروت فراوان اين مرد چنين مينويسد:
از نفايس اموال آن مقدار كه ملك افضل امير الجيوش را جمع آمده بود، هرگز هيچيك از وزراء سلاطين را دست نداده بود، و از جمله متروكات او ششصدهزار دينار سرخ بود و دويست و پنجاه اردب مملو از نقره، و هفتاد و پنجهزار جامه اطلس و دواتي از طلاي احمر كه مرصع بود به در و گوهر و مقومان ذو البصيرة، آن را دوازدههزار دينار قيمت كردند و صد مسمار طلا كه هريك صد مثقال وزن داشت و پانصد صندوق كه از لباسهاي فاخر مالامال بود و اسب و اشتر و استر و عوامل آن مقدار از وي بازماند كه تعداد آن سمت تيسير نپذيرفت، و از گاو شيردار و گاوميش و گوسفند آن مقدار جمع آمده بود كه شخصي شير آنها را هرسال به سيهزار دينار اجاره كرده بود. «4»
______________________________
(1). بيهقي، فياض ص 417.
(2). در پيرامون تاريخ بيهقي، پيشين، ج 1، ص 215.
(3). تاريخ تمدن اسلام، ج 2، ص 213 (به اختصار).
(4). حبيب السير، ج 2، ص 458.
ص: 305
به نظر دكتر لمتون: «يكي از خصايص بارز دوره مغول آن است كه در اين زمان، املاك و اموال شخصي به مقدار كثيري افزايش يافته است. در عهد سلجوقيان، اراضي وسيعي در اختيار مقطعان بود، اما اينگونه اقطاعات بيشتر بمنزله حكومتهاي محلي بود، نه املاك شخصي. اما در دوره مغول، مأموران كشوري، خواه از زمينداري و خواه از سرمايههايي كه در اين كار صرف ميكردند، ثروتهايي سرشار بههم زدند. اين زمينها، به استثناي مواردي كه حكومت آنها را مصادره، يا رقيبان غصب ميكردند، به حكم وراثت، به وراث مالك ميرسيد. در وصيتنامه وزير اعظم، خواجه رشيد الدين فضل اللّه، سياههاي از اموال او به دست آمده است. اين سياهه اولا مشتمل است بر املاكي كه او در «ربع مسكون» تبريز خريده و آباد كرده بود. وي بعضي از آنها را بر طبق وصيتنامه بر اولاد ذكور و اناث و بقاع خيريه، و بعضي را به ملكيت فرزندان و «علما» وقف ميكند. ثانيا سياهه، مشتمل است بر املاكي كه واقع در املاك خالصه (املاك خاصه) (يعني جزو آنها؟) و املاك غازاني (ضياع غازاني) بود، و وي آنها را آبياري و زراعت كرده بود و به او تعلق داشت. املاكي كه در نقاط مختلف امپراتوري وجود داشت، جزو اين دسته از املاك بهشمار ميرفت.
رشيد الدين به موجب اين وصيتنامه، بعضي از آنها را وقف، و برخي را به اولادش منتقل ميكند. از اين نكته كه او توانسته است اين املاك را به ورثهاش انتقال دهد، يا آنها را به صورت موقوفه درآورد، چنين برميآيد كه وي نسبت به املاك خويش، صاحب حق مالكيت بود، و به ظن غالب، آنها را بعنوان اقطاع يا بخشش، صاحب شده يا از طريق معامله به دست آورده بود. املاك واقع در توران را، كه بعضي از آنها عطيه (سيورغال) سلاطين بود، و بعضي از آنها را پيشكاران و (وكلا) ي او خريده بودند ... در وصيتنامه، وقف بر جميع اولاد ذكور و اناث ميكند. همچنين املاك خود را واقع در سوريه و يمن ... وقف كعبه و اورشليم ميكند. در سند و هند نيز املاكي داشت كه بعضي از آنها را خريده بود، و بعضي از آنها عطيه (سيورغال) سلاطين هند بود. او اينها را وقف خانقاه شهاب الدين عمر سهروردي كرد.
نخلهايي را كه خود خريده و بعضي را خود در ولايات مختلف كاشته بود، و عده آنها به 000، 39 ميرسيد، عدهاي از آنها را به ملكيت فرزندان خود و ملكيت ديگران درميآورد، و ما بقي را وقف ميكند؛ و باغهاي ميوه و تاكستانهايي را كه وي در ولايت داشت و در سند ديگر به خط عبد الملك حدادي ثبت كرده بود، ظاهرا وقف خيرات و مبرات ميكند:
[مكاتيب رشيدي، ص 34- 233].
رشيد الدين علاوه بر اغنام و احشامي كه داشت، ظاهرا داراي عده بيشماري طيور اهلي بود كه به دهقانان، بر مبناي نوعي قرارداد معروف به «طراز» اجاره داده بود. اين طيور اهلي مشتمل بود بر بيستهزار ماكيان، كه در دست رعاياي دهات تبريز و سلطانيه و همدان بود و در وصيتنامه اينها را وقف بيماران ميكند؛ دههزار غاز و دههزار اردك، كه به دست روستاييان تبريز و مراغه سپرده بود، براي فرزندانش باقي ميگذارد. هزار رأس گاو نر، هزار رأس درازگوش به جهت حمل ميوه و سماد (كود مخلوط) و كود و سنگ و غيره بر ربع رشيدي و بستانهاي تبريز، كه او انشاء كرده بوده است، وقف ميكند؛ و اين چهارپايان را به دست دهقانان سهم بر،
ص: 306
يعني زارعان دهات مهرانهرود، و باغبانان فتحآباد و رشيدآباد، ميسپارد.
اگرچه ممكن است، رشيد الدين را نمونه توانگرترين مرد ديواني در آن دوره دانست، اما به هيچوجه، نميتوان او را از اين حيث، ممتاز و مستثني شمرد. در زمان اباقا (80- 663) ابن طقطقي در عراق، به سبب اجاره كردن زمينهاي خالصه توانگر شد. درآمد روزانه شمس الدين- محمد جويني را، كه وزير اعظم هولاكو و پس از او اباقا و تكودار بود، به مبلغ دههزار دينار تخمين زدهاند ...» «1» از آنچه گذشت چنين نتيجه ميگيريم كه:
«... خواجه رشيد الدين در مدت 21 سال، وزارت خود (718- 697 ه.) ثروتي بيكران بيندوخت، و به موجب وصيتنامه، كه در هنگام مرض مهلكي، به عنوان مولانا صدر الدين- محمدتر كه نوشته، متروكات و دارايي خود را به شرح زير صورت داده است:
الف- زمين مزروعي 12550 «فدان» و اگر هرفدان را معادل 7 هكتار حساب كنيم زمين مزروع خواجه در حدود 87850 هكتار بوده و در نواحي مختلف قرار داشته است ... خواجه- رشيد الدين 250 تومان غازاني، كه هر دينار آن معادل سه مثقال طلا بوده، پول نقد داشت و به گفته خود، اغلب آن را به تجار امين سپرده بود كه بدان تجارت كنند. و اگر به پول امروز حساب كنيم، پول نقد خواجه در حدود 345 ميليون تومان خواهد بود. خواجه رشيد الدين هزار جلد قرآن و 60 هزار جلد كتاب به بيت الكتب ربع رشيدي وقف كرده بود ... و نيز در ربع رشيدي اثات و- قناديل و شمعدانها و بساطها و مسندها و آلات طبخ و دار الضيافه و آلات دار الشفا وجود داشت كه از شمار بيرون بود و به سالها جمعآوري شده بود؛ و از آنجمله هزار خمره شربت كه از چين آورده بودند ...» «2»
خواجه اين املاك را ظاهرا با مال حاصل خود خريده و از طريق شرعي به خود منتقل كرده است، و قسمتي را هم از طريق حيازت و احياء اراضي موات به تصرف درآورده است، و بعضي از املاك از طرف سلاطين اطراف به خواجه اعطا شده است و قسمتي از املاك و دارايي او از راه ديواني كردن املاك بزرگان مملكت به دست آمده است.
«... كاشاني درآمد ديگري از راه رشوت به خواجه نسبت ميدهد كه روزبروز از عمال و رعايا گرفته است؛ و ميگويد در اختلافي كه بين خواجه رشيد الدين و خواجه تاج- الدين گيلاني حاصل شد، سلطان محمد اولجايتو را معلوم شد كه ربعي از درآمدهاي مملكتي عايد خواجه رشيد الدين ميگردد.» «3»
خواجه قسمت اعظم درآمد املاك فراوان خود را براي رفع احتياجات افراد خانواده و خدام و مباشران و دوستان و اهل علم به مصرف ميرسانيد. احتياجات زمستاني خواجه عبارت بود از: 1) انواع پارچه از قبيل كمخا، اطلس، والاد، مصنف، گلستان، ماشاد و جز اينها؛ 2) موزه و گيوه 772 زوج؛ 3) كپنك هزار عدد؛ 4) قدك هزار عدد، انواع پوستين. 1426
______________________________
(1). مالك و زارع، پيشين، ص 197 به بعد (به اختصار).
(2). حسينقلي ستوده، «عوايد و درآمدهاي خواجه رشيد الدين فضل اللّه»، مجموعه خطابههاي تحقيقي درباره رشيد الدين فضل اللّه، ص 44- 141 (به اختصار).
(3). همان، ص 149.
ص: 307
ثوب ... و انواع ديگر لباس و مواد غذايي كه از هريك، خروارها براي مصرف اطرافيان خود مطالبه ميكرده است. «1»
در كتاب مكاتبات رشيدي، چندين صفحه اختصاص به صورت موقوفات رشيدي دارد:
تفصيل الفدانات بالممالك عراق عرب، روم، عراق عجم، آذربايجان و غيره كه ذكر يكايك آنها در اين كتاب موجب ملال خاطر خوانندگان خواهد شد. در مقدمه وقفنامه خواجه مينويسد:
«املاك كه در ربع مسكون خريده و عمارت كرده مجموع را بعضي وقف بر ذكور و بعضي بر بقاع خير، دون الاولاد كردهايم، و بعضي به ملكيت به فرزندان و بعضي به ملكيت به علماء اسلام داده ... هرسال از حاصل اين موقوفات، هفتصد و چهل و هشتهزار من نان و سيصد و بيستهزار من گوشت به ارباب استحقاق و وظايف دهند. و ديگر، شرطها رفته كه در دار الشفا و دار القران و دار الحديث و دار الضيافه و غيره از بقاع خيريه كنند؛ انشاء اللّه كه در محل قبول افتد. ديگر گلههاي اسب از ماديان و غيره كه در روم و ديار بكر و تبريز و شيراز و كرمان است و به دست كدخدايان احشام سپرده، مقدار سيهزار رأس. ديگر پنجهزار شتر ماده ...
پنجهزار شتر ديگر كه به دست خلج سپردهام ... ديگر گلههاي گوسفند كه در روم و بغداد و ديار بكر و شيراز و تبريز و اصفهان و مازندران و خراسان و لرستان به دست كدخدايان احشام سپردهام پانصد گله است، هر گله پانصد رأس، وقف كردهام بر ربع رشيدي كه روغن و پشم و كشك و نتاج آنها سالبهسال، صرف خيرات و مبرات كنند ...
ديگر، دههزار سر گاو ماده ... بيستهزار قطعه مرغ، وقف بر دار الشفاي ربع- رشيدي و دار المرضاي سلطانيه و بيت الادويه همدان تا نتايج آن را صرف بيماران كنند. ديگر، دههزار قطعه غاز و دههزار قطعه اردك. ديگر، هزار رأس گاو نر و هزار رأس درازگوش وقف كردهام بر ربع رشيدي و بساتين تبريز. ديگر، پانصد نفر غلام، خارج غلاماني كه وقف شده به فرزندان ذكور دادهام. ديگر، سيصد نفر كنيزك، خارج كنيزاني كه وقف شده به فرزندان اناث دادهام. ديگر، دو بيت الحكمه كه در جوار گنبد خود از يمين و يسار ساختهام، از جمله هزار مصحف در آنجا نهادهام، وقف كردهام بر ربع رشيدي و مفصل آن بدين موجب است:
آنچه به خط طلا نوشته است 300 عدد، آنچه به خط ياقوت است 10 عدد، آنچه به خط ابن مقله است عددان، آنچه به خط سهروردي است 20 عدد، آنچه به خط اكابر است 20 عدد، آنچه كه به خط روشن خوب نوشته شده است 6538 عدد.
ديگر شصتهزار مجلد كتاب در انواع علوم و تواريخ و اشعار و حكايات و امثال و غيره، از ممالك ايران و توران و مصر و مغرب و روم و چين و هند جمع كردهام، همه را وقف گردانيدم بر ربع رشيدي. ديگر، اثاثات و قناديل و شمعدانها و بسط و مساند و آلات طبخ دار الضيافه و آلات دار الشفا كه ذكر مفصل آن از حد بيرون است و به سالها جمع شده؛ از جمله هزار خمره شربت از چين آوردهاند و بغايت متكلف ساخته و اسماي «اشربه» بر آن نوشته و به القاب اين ضعيف موشح كردهاند. و قوتيهاي معاجين هم در چين ساختهاند، و
______________________________
(1). ر. ك: همان، ص 50- 149.
ص: 308
اگر مفصل مجموع اثاثات ربع رشيدي بنويسم موجب ملال و كلال باشد. ديگر، صد و بيست هزار كرغله ... ديگر دراهم و دنانير منقود. مبلغ دويست و پنجاه تومان غازاني كل دينار منها ثلثة مثاقيل و اغلب و اكثر به تجار امين سپردهام و بدان تجارت ميكنند ... ديگر، طلا مقدار پنجهزار مثقال به فرزندان ذكور و اناث دادهام. ديگر، جواهر نفيس ... ديگر اقمشه شرط كرد كه اين وجوهات را بعد از ممات اين ضعيف، بدين نوع به پادشاه وقت و فرزندان اين ضعيف، ذكورا و اناثا، و حرمها و سريات و خواجهسرايان آزاد و غيره قسمت كنند.»
سپس نام يكايك آنها و حصه هريك را ذكر ميكند و در پايان مينويسد:
«توقع چنان است كه از حال ايشان غافل نباشند ... اين مكتوب بجهت آن قلمي شد تا به تمسك نگه دارند و نگذارند كه فرزندان بر هم زيادتي كنند؛ و مثل اين، صد مكتوب نوشتهام و به فضلاي عالم فرستاده. اگر همه ضايع بود يكي بماند، حكم همه يكي باشد، و چون اين سواد در اكثر بلاد باشد، فرزندان را مجال تغيير و تبديل نباشد، و پيش همگنان روشن باشد.
و السلام، سايه عالي پاينده و مستدام باد.»
در كتاب آداب الحرب مباركشاه به پارهاي از تحف و هداياي عصر فئوداليسم اشاره شده است: انواع تحف و هدايا: «... مصحف و تفسير نيكو خط نادر، و مصحف واضح و با تكلف؛ غلام و كنيزك ترك و رومي و حبشي و هندو؛ جامه زر و سيم؛ و اسب و اشتر بختي و استر و زين و لگام ظريف؛ و تيغ و كتاره و سپر ناچخ و تيروكمان و زره و جوشن و خود و برگستوان و جيرك و خفتان و ساعدين و ساقين و برقع و كاردهاي دسته ختو و كرگ و چندن و عود و آبنوس و دندان پيل و ماهي و لعل و فيروزه و عقيق و يشم و جزع و سرون كرگ بحري و شفاف؛ و جامههاي ثقال و كتان و توزي و مصلاها از هر جنس و مخمل و كجي و دستكبازو پيل ترك چگين ظرايف از هر جنس و نطع و بالش و قندز و قاقم و سنجاب و روباه بر طاسي و بلغاري و سمور و سفور و سگ آبي ... و پوست شير و ببر و پلنگ بربري و يوز و سياهگوش و سگ- شكاري و شاهين و باز و چرغ و باشه و آوندهاي چيتي و خدنگ و شفاف و اديم طايفي و مكي و آنچه بدين ماند ...» «1»
به نظر سهيل كاشاني:
... عموما گوسفند و شتر و قاطر را جزو دولت نميشمارند. و چهارپايان را مالبادي ميگويند؛ زيرا كه به يك آفت هوايي ديدهايم كه شخصي كه صاحب دوهزار گوسفند و يكصد قاطر و شتر بوده به اندك زماني همه تمام شده است. ولي پول نقد و جواهرات و ساير اجناس و آب و اراضي به آفت هوايي ناچيز نميشوند. پس مالكين چهارپايان را دولتمند نميگويند. «2»
جرجي زيدان مينويسد:
علاوه بر وزيران و واليان و كاتبان، كه از نزديكان خليفه و كارمندان عاليرتبه
______________________________
(1). محمد مباركشاه، آداب الحرب و الشجاعه، به اهتمام احمد سهيلي خوانساري، ص 147.
(2). ر. ك: عبد الرحيم كلانتر ضرابي (سهيل كاشاني)، تاريخ كاشان، به كوشش ايرج افشار، ص 273.
ص: 309
دولت بودند، ساير مردماني كه از دور و نزديك به دستگاه خلافت راه مييافتند، ثروتهاي هنگفت به دست ميآوردند. مثلا شاعران و ساززنها و آوازخوانها نيز هر كدام ثروت زيادي پيدا ميكردند؛ ابراهيم موصلي، آوازهخوان هارون، 24 ميليون درهم از خود باقي گذارد و تركه جبرئيل بن بختيشوع، پزشك هارون، نود ميليون درهم بود ... «1»
قيمت زمين
بطوري كه از تاريخ بيهقي برميآيد، قيمت زمين در اين دوران نيز بستگي به اوضاع سياسي و امنيت و آرامش كشور داشته است؛ چنانكه در سال 427، كه دوران آبادي و رونق نيشابور به حساب ميآمد، بو نصر مشكان ميخواست زميني بخرد، قيمت هر جريب، يا به اصطلاح آن روز، هر «جفتوار» «هزار درم بوده، و با درخت و كشت سههزار درم؛ و چهار سال بعد، سال 431، همين زمين قيمتش به دويست درم تقليل يافت. و پس از شكست سياسي دندانقان در همان سال، هر جريبي از آن زمين را به بهاي يك من گندم ميفروختند؛ از اين بيان بيهقي، آشفتگي وضع اقتصادي و عدم ثبات سياسي آشكار، و معلوم ميشود كه شكفتگي اوضاع اقتصادي تا چه حد با ثبات سياسي و امنيت كشور بستگي داشته است. جنگهاي پياپي فئودالها و سلاطين و اخذ مالياتهاي گوناگون، غالبا دهات و شهرها را با وضع اقتصادي اسفناكي مواجه ميكرد. بيهقي در تاريخ خود، پس از تشريح اشتباهات سياسي مسعود، نتايج بيتدبيريهاي او را كه عبارت از كشته شدن سربازان و ويراني شهرها و دهات است، توضيح ميدهد: «نيشابور اينبار چنان ديدم كه همه خراب گشته، و اندك مايه آباداني مانده، و مني نان به سه درم بود، و كدخدايان سقفهاي خانهها بشكافته و بفروخته و از گرسنگي بيشي با عيال و اطفال بمرده، و قيمت ضياع بشده و درم به دانگي باز آمده.» و در توصيف محمدآباد، مينويسد: «... حال اين محمدآباد چنان شد كه جفتواري زمين به يك من گندم بفروختند، و كس نميخريد، و بيشتر مردم شهر و نواحي بمردند.» «2»
غير از سران سپاه، كارمندان متنفذ دولت، سادات، شيوخ، بعضي از دراويش و علما و مفتيها نيز بر حسب قدرت خود صاحب زمين ميشدند، و از حاصل كار مداوم كشاورزان به- آسودگي زندگي ميكردند. در آن دوران، از احزاب و جمعيتهاي سياسي به مفهوم جديد، نام و نشاني نبود، ولي هركس ميخواست مقام و موقعيتي كسب كند و از امنيت نسبي برخوردار باشد، ناگريز بود كه خود را به شاه يا يكي از امرا و فئودالهاي بزرگ نزديك كند، و در پرتو حمايت او قرار گيرد تا از گزند ديگر زورمندان در امان باشد.
مختصات فئوداليسم
اشاره
«بارناو «3» از آزاديخواهان فرانسه، در نيمه اول قرن نوزدهم، مي- نويسد: «... اصلي است مسلم كه در هرجا درآمدي غير از درآمد زمين نباشد، مالكين بزرگتر بتدريج كوچكترها را بلع ميكنند.» در چنين وضعي، خردهمالكها
______________________________
(1). تاريخ تمدن اسلام، پيشين، ج 2، ص 213.
(2). تاريخ بيهقي فياض، ص 811.
(3).Barnave
ص: 310
خيلي زود به صورت وابستگان مالكين بزرگ درميآيند، و در آخر نيز به كام آنها فرو ميروند، زيرا خردهمالكها قادر نيستند در عينحال، هم استقلال و هم حوايج خود را تأمين كنند ...
او ادامه ميدهد: «... سلطه اشراف تا زماني باقي ميماند كه توده كشاورزان از امتيازات هنر و استعداد، غافل و از آن بيخبر باشند. مادام كه وضع بر اين منوال باشد، مالكيت زمين سرمايه شناخته ميشود.» در جاي ديگر مينويسد: «به محض اينكه هنر و صنعت درميان مردم رواج يافت، بغير از ملك وسايل ديگري براي تحصيل ثروت در اختيار توده مردم قرار ميگيرد و زمينه تغيير در قوانين سياسي فراهم ميشود ...» «1»
گردلفسكي، محقق شوروي، در تاريخ سلاجقه آسياي صغير مينويسد: «مولانا- جلال الدين رومي، كه شاعري ثروتمند و توانا بود، براي حفظ موقعيت خود، از حكومتهاي وقت جانبداري ميكرد.
اشراف و فئودالهاي بزرگ، گاه از روي حسننيت و زماني به قصد عوامفريبي و يا از بيم اعتراض مردم، قسمتي از دارايي خود را، كه اكثرا از طريق ظلم و زور گردآوري شده بود، براي ساختن مدارس، مساجد، كاروانسراها يا ساختمانهاي عام المنفعه مصرف ميكردند، و نام خود را در كتيبه بنا ذكر ميكردند.
بعضي از فئودالهاي مقتدر، كه منطقه وسيعي در اختيار داشتند، براي خود دربار مجللي ترتيب ميدادند و عدهاي از سادات، مفتيها، دراويش، مجاورين، و هنرمندان و شعرا را در قلمرو خود جمع ميكردند، و آنان را با صلات و بخششهاي بيمورد، به مديحهسرايي و تملقگويي، ترغيب ميكردند. چون معمولا فئودالهاي بزرگ نيروي نظامي قابل توجهي در اختيار داشتند، سلاطين، غالبا قبل از آغاز جنگ، با اعزام پيك يا ارسال نامه، از آنان استمداد ميجستند، و از ميزان كمك احتمالي فئودالها پرسش ميكردند.
در مواردي كه امرا و فئودالها نفع و مصلحت خود را در شركت در جنگ نميديدند، به معاذير و بهانههايي توسل ميجستند و از شركت عملي در جنگ، سرباز ميزدند؛ و در مواقعي كه اميد پيروزي و امكان چپاول وجود داشت، شاه را به اين قبيل جنگهاي غارتگرانه تشويق ميكردند. جنگهاي دايمي و تخريب دهات و شهرها از مختصات اين دوره است.
در موقع جنگ، اطاعت فئودالها از حكومت مركزي كم ميشد. سلاطين و حكومتها براي تضعيف امرا و فئودالهاي بزرگ و جلوگيري از طغيان احتمالي آنها، گاه موضوعي را بهانه كرده بر سر آنها ميتاختند و مقداري از دارايي و غنايم آنها را به يغما ميبردند. فئودالهاي محلي اكثرا، مانند «واسال» در اروپا، از سلاطين وقت تبعيت ميكردند؛ ولي هروقت منافع خود را در خطر ميديدند، عليه شاه كارشكني ميكردند. گاه از راه قيام يا اعلام استقلال، و ندادن باج و خراج، سر از اطاعت شاه ميپيچيدند.
فجايع و غارتگريهاي فئودالها و رؤساي ايلات و عشاير، غالبا پس از تقديم هدايا و غنايم، از طرف شاه، چشمپوشي ميشد. هر وقت دستگاه حكومت با بحران مالي روبرو ميشد،
______________________________
(1). هارولد جي. لاسكي، سير آزادي در اروپا، ترجمه رحمت اللّه مقدم مراغهاي، ص 303 به بعد.
ص: 311
از راه قشونكشي و غارت مناطق همجوار و آوردن مقداري غنيمت و اسير، موقتا به مشكلات اقتصادي پايان ميداد. در دوره سلاجقه، هر وقت حكومت مركزي به يكي از فئودالها و امراي بزرگ مظنون ميشد، حوزه مأموريت او را تغيير ميداد.» «1»
ذخاير و دفاين
طبقات مرفه و ممتاز ايران، چنانكه يادآور شديم، بعلت استبداد نامحدود سلاطين و فقدان امنيت مالي و جاني، گاه قسمتي از طلاها و ذخاير خود را در خانه مخفي ميكردند، تا اگر اموالشان مصادره شد، ذخيرهاي داشته باشند.
ژانگوره مينويسد: «رجال دربار و اشراف ايران در تمام ادوار تاريخ، قسمتي از ثروت خود را مبدل به طلا ميكردند و در زمين دفن مينمودند؛ چون ميترسيدند روزي شاه نسبت به آنها خشمگين شود و املاكشان را ضبط نمايد، و در آن روز نخواهد توانست ذخاير آنها را كه از محل اختفاي آن اطلاع ندارد ضبط كند. تا دوره شاه اسماعيل دوم، رجال دربار ايران طلاي خود را در خانه خويش دفن ميكردند، ولي آن پادشاه جوان وقتي املاك يكي از درباريان را ضبط مينمود، دستور ميداد كه خانهاش را شخم بزنند، و كمتر اتفاق ميافتاد كه دفينهاي به دست نياورند. از آن موقع به بعد، رجال دربار ايران تجربه اندوختند و ديگر طلاي خود را در خانه دفن نميكردند و در نقاطي مخفي ميكردند كه پادشاه وقت نتواند به مكان آنها پي ببرد.» «2»
تزلزل در وضع فئودالها
فئودالهاي بزرگ، در ايران بعد از اسلام، وضع ثابتي نداشتند و قدرت سياسي و اقتصادي آنان بر اثر حوادث گوناگون تاريخي و مبارزات فئودالي، متزلزل ميشد، به اين معني كه «در جنگهاي فئودالي، اراضي و املاك اميري به تصرف امير ديگر درميآمد و همزمان آن، قدرت سياسي وي از ميان ميرفت.
گاهي بر اثر هجوم و مهاجرت اقوام خارجي (كه غالبا نظام اجتماعي آنها بر مبناي چادرنشيني و حشمداري بود) و ساكن شدن در اراضي ايران، رؤساي ايلات و خانهاي طايفهها خود بزودي تيولدار و صاحب زمينهاي وسيع ميشدند، و جاي اميران «فئودال» سابق را ميگرفتند، در همين دوره است كه قدرتهاي سياسي سبب ميشد كه گروهي تنها بواسطه داشتن قدرت نظامي، صاحب زمين و تيول شوند.» «3»
در دوران بعد از اسلام، جنگ و ستيز بين قبايل كوچنشين و جوامع شهري و روستايي مكرر به وقوع پيوسته است.
... اين ستيز امري ريشهدار بود و قرنها در جامعه ما ادامه داشت.
در اين برخوردها قبايل كوچنشين بعلت داشتن مردان فراوان جنگي پيروز ميشدند.
غلبه نظام چادرنشيني به نظام شهري و روستايي در بيشتر موارد به تفوق سياسي مي انجاميد، و چنانكه ميدانيم، نظام چادرنشيني به جاي توليد زراعي بر توليد شباني استوار است. تاريخ ايران پر است از برخورد نظام چادرنشيني با روستا و شهر در
______________________________
(1). تاريخ سلاجقه آسياي صغير، پيشين، (قبل از انتشار).
(2). خواجه تاجدار، پيشين، ج 1، ص 188 (به اختصار).
(3). جامعهشناسي روستاي ايران، پيشين، ص 24 (به اختصار).
ص: 312
داخل كشور، و هجوم قبايل خارجي سكاها، تركها، مغولها، تاتارها از شمالشرقي، و اعراب از جنوب و جنوبغربي. «1»
عصيان فئودالها و امراي بزرگ
در دوره قرون وسطي، غالبا امرا و فئودالهاي بزرگ راه طغيان ميرفتند، و گاه با سلطان وقت كوس برابري ميزدند، در سلجوقنامه ابن- بيبي ميخوانيم كه «... چون مدتي بر دولت و سلطنت سلطان علاء- الدين كيقباد گذشت ... امراي كبار چون امير سيف الدين اينه ... زين الدين بشاره امير آخر، و مبارز الدين بهرامشاه امير مجلس، و بهاء الدين قتلوچه به حكم قدمت و خدمت و كمال ثروت و كثرت اتباع ... بر سلطان تحكمها ميكردند، تا حدي كه در مطبخ سلطان هر روز به جهت رواتب خاص و عام، سي سر گوسفند مرتب بود و امير سيف الدين را هرروز هشتاد سر گوسفند راتب مطبخ بودي.» «2» «به اين ترتيب سلطان علاء الدين و فئودالهاي بزرگ در برابر هم صف- آرايي ميكردند. يكبار سلطان از سر خشم گفته بود: «... درختان پير (يعني فئودالهاي بزرگ) را قلع بايد كرد و به جاي ايشان، درختان جوان نشاند ...» «3»
در مبارزه شديدي كه بين سلطان و امرا درگرفته بود، سلطان با غدر و مكر بر دشمنان خود پيروز شد و همه آنها را دستگير كرد، امير سيف الدين را به برجي بردند و سرش را از تن جدا كردند. زين الدين را در خانهاي محبوس كردند تا از گرسنگي جان سپرد، و بهاء الدين- قتلوچه را بر استر پالان نشاندند و به وضعي رقتبار به توقات روانه كردند.
فقدان امنيت فردي و اجتماعي، جستهجسته، در آثار ادبي نيز به چشم ميخورد؛ مولوي ميگويد:
در بيان اين سه كمجنبان لبتاز ذهاب و از ذهب و ز مذهبت
كين سه را خصم است بسيار و عدودر كمينت ايستد چون داند او
ور بگويي با يكي دو، الوداعكُلُّ سرٍ جاوز الاثنين شاع مولوي
حديث است از امام جعفر بن محمد: «استر ذهبك و ذهابك و مذهبك» يعني، ثروت و مقصد و آيين خود را مكتوم دار. اين حديث معرف محيطي است كه افراد در آن تأمين اجتماعي ندارند؛ يعني كمابيش نماينده يك جامعه فئودالي است كه در آن اثري از آزادي عقايد و افكار و تأمين فردي و اجتماعي نميتوان يافت.
در دوره فئوداليته، مخصوصا در ايامي كه حكومت مركزي ضعيف بود، زد و خوردهاي فئودالها با يكديگر امنيت شهرها و بلوكات و آرامش خلق را يكسره بر باد ميداد «... هجوم بر مواضع ولايات و بلوكات و اشتغال به نهب اموال، و هدم، بقاع، و تعرض بندگان خداي تعالي به غارت و تاراج، و غير آن از منكرات ...» «4» غالبا به وقوع ميپيوست.
______________________________
(1). همان، ص 32.
(2). اخبار سلاجقه روم، (مختصر سلجوقنامه ابن بيبي)، به اهتمام دكتر مشكور، ص 111 (به اختصار).
(3). همان، ص 114.
(4). دستور الكاتب في تعيين المراتب، پيشين، ص 503- 502.
ص: 313
در شيرازنامه، مكرر از بيدادگريهاي نظاميان و زورمندان و عدم ثبات حيات اقتصادي مردم در اين دوران، سخن رفته است «... وضيع و شريف را ... از مساكن مألوفه به در ميكشيدند و ... چون ظلمه در انواع غارات خان و مان مسلمانان و افشاء مغانم و غنايم دست گشوده داشتند، موج غلزم غم، به اوج رسيد ... كسي كه چاشت نداشت، بخروار گوهر داشت و آن كه گوهر داشت بخروار، شام نداشت.» «1»
در يكي از اين جنگها كه شيراز دستخوش تجاوز نظاميان قرار گرفته است، نويسنده شيرازنامه چنين ميگويد: «مدت بيست روز بدين نوع در اندرون شهر شيراز، هردو لشكر با يكديگر به مبارزت و ملاجمت اقدام مينمودند. فرياد از نهاد خلق برخاسته، جمهور شيرازيان دست به دعاي «لا تحملنا مالا طاقة لنا» برداشتند. مشتي عوام سفله دست به تاراج بردند.» «2»
مظالم يك وزير
اشاره
به حكايت نرشخي در تاريخ بخارا، حسن بن علاء سغدي مرد متمكني بود كه در بخارا مستغلات و عوايد كلاني داشت. حفص بن هاشم، وزير وقت، به كوشك مجلل او، كه در شارستان قرار داشت، طمع كرد و اصرار ورزيد كه از حسن و كسان او بخرد. نميفروختند، ايشان را «بند» كرد و عقوبت بسيار كرد، و هر هفته ايشان را به نزديك خود ميخواند و خريداري ميكرد، و چون نميفروختند، باز به زندان ميانداخت و بر عقوبت ميافزود؛ تا پانزده سال بر اين برآمد و ايشان عقوبت و رنج ميديدند و املاك خود نمي- فروختند، تا روزي حفص بن هاشم آنان را بخواند و گفت: روزگاري دراز شد تا شما در عقوبت ماندهايد، آخر چه مييابيد؟ حسن بن علاء گفت: يكي از سه چيز را مييابيم: يا تو بميري، يا خداوندگار تو، و يا ما بميريم. حفص بن هاشم فرمان داد تا آن روز بر بند عقوبت افزودند. يك ماه از اين سخن برنيامد كه حسن بن طاهر بمرد و غوغا برخاست، و زندان بشكستند و حسن بن علاء با برادران خويش به بخارا بازگشت. «3»
املاك نازخاتون:
تلاش غازان خان و وزير با تدبيرش، خواجه رشيد الدين، در راه بهبود اوضاع اجتماعي و تأمين قضائي، چنانكه بايد، مؤثر نيفتاد، و پس از مرگ اين پادشاه نيكنهاد، در اواخر دوران فرمانروايي اولجايتو، خطيب همدان قباله كهنهاي كه به نام نازخاتون بود نزد امير چوپان ميبرد و ميگويد: در عصر هلاكو نازخاتون امير كردستان را اسير كرده و املاك او به امر هلاكو از طريق ارث از آن شماست و ميتوانيد تصرف كنيد. امير چوپان از اين گفته استقبال ميكند و املاك وسيعي را از مردم ميگيرد. در جلد سوم حبيب السير، ضمن توضيح اين ماجرا مينويسد:
«... امير چوپان اين سخن را كالنقش في الحجر بر لوح دل نگاشته ... چند موضع در قزوين و خرقان و همدان به تحت تصرف درآوردند ... هر برزگري كه از مالك مزرعه تنفري داشت ميگفت: اين موضع داخل املاك نازخاتون است. لاجرم فرياد از نهاد خلايق برآمد.» «4»
______________________________
(1). معين الدين احمد زركوب شيرازي، شيرازنامه، به كوشش دكتر اسماعيل واعظ جوادي.
(2). همان
(3). تاريخ بخارا، پيشين، ص 52 (به اختصار).
(4). حبيب السير، پيشين، ج 3، ص 208.
ص: 314
بعد از اين تجاوزات دامنهدار، با كوشش خواجه رشيد الدين فضل اللّه و چند تن از خيرخواهان، امير چوپان دست از ادامه تجاوز برداشت، ولي اطرافيان امير چوپان و كساني كه لباس قضا و ديانت به تن داشتند، براي تحريك و برافروختن آتش حرص و آز امير چوپان، نقشه ديگري كشيدند، و اينبار:
خريطه كهنهاي كه دويست تمسك مشتمل بر اسباب و املاك دو سه ولايت در آن نهاده بودند، نزد امير چوپان برده گفتند كه ما در فلان موضع خانه ميساختيم، ناگاه اين قبالجات را كه به اسم نازخاتون است، يافتيم. و امير چوپان حاصل آن موضع را از شير مادر حلالتر تصور كرده، وكلاء او دست تصرف به مزارع و املاك رعايا دراز كردند، و كار به جايي رسيد كه اسبابي را كه به دو سه هزار دينار ميارزيد مردم از وهم آنكه نگويند ملك نازخاتون بوده به دو سه دينار ميفروختند. لاجرم، آتش در خرمن فراغت اصحاب زراعت افتاد ... «1»
اين توطئه ضد بشري نيز كه به تحريك «اهل ديانت» آغاز شده بود، با پايمردي خواجه- عليشاه جيلان و تسليم ولايتي در خاك روم به امير چوپان حريص، پايان يافت.
نمونهاي ديگر از بيثباتي اوضاع
پس از حمله مغول، مخصوصا در اواخر دوره ايلخانان، امنيت و ثبات سياسي و اجتماعي از ايران رخت بربست. هركس قدرت و سپاهي داشت بر مردم چيره ميشد و از قتل و غارت ابايي نداشت. در تاريخ- نامه هرات، ميخوانيم كه در شهور سنه ثمان و ثمانين و ستمائه، اياجي نكودري با دههزار سران جنگي به رودخانه هرات مقام كرد. اين مرد ماجراجوي، پس از چند روز، ندا درداد كه «... نماز شام را بايد كه تمامت خلق از شهر بيرون روند. روز ديگر، سپاه اياجي دست به غارت برآوردند و مردم را اسير كردند. طايفه در حصار اختيار الدين بماندند، و گروهي در گنبد سلطان سعيد ... قومي از متعلقان امير نوروز، و ديگر باقي خلق را اسير كردند، و فرزندان را از مادران جدا كردند و از بيدادي و ناپاكي و دستدرازي آن قوم ستمگر، بندگان خداي ... مقهور گشتند، و از اطفال و عيال جدا ماندند و سر و پا برهنه، قدم در راه نهادند ... پانصد سوار بفرستاد تا خلقي را كه به اطراف رفته باشد غارت كنند. قريب پانصد تن را در راه اسفرار بگرفتند. بعد از آن، اياجي با نعمت بسيار و اسير بيشمار از راه هرات برفت ... در سنه تسع و ثمانين و ستمائه ... در هرات از مردم صد نفر بيش نبود. در محلتي كه صد كدخداي نامدار وطن داشتند دو تن و يا پنج تن بيش در آن محلت نبودند، و از غله و اقمشه در نهانخانهها و جاها، چندان مانده بود كه كسي را غايت و نهايت در تصور نيامدي، و چون شب درآمدي هيچ آفريده را زهره و دل آن نبودي كه به ميان شهر گذر توانستي كرد. چه شهر از خرابي و دهشت چون وادي بود ... يكسال هرات ... از مردم خالي بود، و طرق اطراف ناايمن و منحرف و خلق متوطن در قلعهها و حصارها و احوال عساكر خراسان بواسطه خلاف امير نوروز در تزلزل ... سال بعد، به دستور غازان، قوايي براي استقرار امنيت و آرامش به خراسان آمد و، اندكاندك، مردم متواري هرات به مناطق
______________________________
(1). همان، همان صفحه.
ص: 315
خود بازگشتند و امنيت و آبادي آغاز گرديد.» «1» تاريخ اجتماعي ايران ج3 315 رابطه روحانيان با فئودالهاي بزرگ ..... ص : 315
رابطه روحانيان با فئودالهاي بزرگ
چنانكه گفتيم در دوران بعد از اسلام بعضي از روحانيان و قضات به تهيه ضياع و عقار پرداختند و در صف مالكين درآمدند و برخي ديگر از خوان نعمت فئودالهاي بزرگ و صدور و شهرياران متنعم ميشدند.
پطروشفسكي مينويسد: «از مكاتبات رشيدي پيداست كه وي مواجب و مستمريات خدمتگزاران و روحانيان و ديگر كسان را هم بطور كلي به جنس (گندم و جو و برنج) ميپرداخته، و فقط بخش كوچكي را نقدا و يا به صورت البسه تأديه مينموده است. قسمتي از هداياي كريمانهاي كه رشيد الدين براي مرشد خويش، شيخ صفي الدين اردبيلي، شيخ معروف درويشان، ارسال داشت، عبارت بود از: 150 جريب (15000 من تبريز) گندم، 300 جريب برنج، 400 من روغن گاو، 800 من عسل، 1000 من شيره انگور ...، سي شيشه گلاب، سي رأس گاو نر و 130 رأس گوسفند، 190 غاز، 600 ماكيان و ... ميبايست طبق تقسيمبنديي كه در نامه مذكور است، اجناس فوق از املاك رشيد الدين، واقع در نقاط مختلف آذربايجان، تحويل شود.
اضافه بر اين اجناس، مقداري عنبر و مشك و عود و ده هزار دينار وجه نقد (جهت اخراجات) ارسال گشته بود.» «2»
در دوره غازان خان به قضات نيز اقطاعاتي داده شد، و شماره قضات زميندار تا حدي فزوني گرفت، و در نتيجه اين احوال «... اشتراك منافع قضات با ملاكان افزايش يافت. پيش از اين، قضات، ميان مردم عادي از يكطرف، و طبقه ممتاز و عمال كشوري و لشكري از طرف ديگر، طبقه متوسطي را تشكيل ميدادند، و براي مردم عادي در حكم مراجع نسبتا بيطرفي بودند كه داوري نزد آنان ميبردند؛ اما همينكه منافع قضات با طبقه زميندار يكي شد، ديگر بيطرف نماندند.» «3»
اعتراض متفكرين و صاحبنظران
متفكرين و صاحبنظران، مكرر در اشعار و آثار خود، نحوه مالكيت فئودالها و مظالم آنان را مورد انتقاد قرار دادهاند: از جمله سنائي غزنوي خطاب به مالكين ستمپيشه، چنين ميگويد:
خانه خريدي و ملك، باغ نهادي اساسملك به مال ربا، خانه به سود غله
فرش تو در زير پا اطلس و شعر و نسيجبيوه همسايه را دست شده آبله
در همه شب گرسنه، تو ز خورشهاي خوبكرده شكم چهارسو چون شكم حامله ناصر خسرو خطاب به متجاوزيني كه ملك يتيمان را تصرف ميكردند، چنين ميگويد:
گرگ و پلنگ گرسنه ميش و بره برندوينها ضياع و ملك يتيمان همي برند مسعود سعد سلمان و ملاي رومي با نظري عارفانه به آزمندان روزگار چنين ميگويند:
آنكه بسيار يافت ناخشنودوانكه اندك ربود ناخرسند
______________________________
(1). همان، ص 84- 381 (به اختصار).
(2). مكاتبات رشيدي، ص 72- 265 (به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران عهد مغول، پيشين، ص 194) (به اختصار).
(3). مالك و زارع در ايران، پيشين، ص 201- 200.
ص: 316 اين سرا و باغ تو زندان تستملك و مال تو بلاي جان تست [مولوي]
اوحدي مراغهاي، شاعر آزاده ما، گاهوبيگاه، طبقات متنعم را مخاطب ميساخت و آنان را به رعايت اعتدال و انصاف دعوت ميكرد:
اي رنج ناكشيده كه ميراث ميخوريبنگر كه كيستي تو و مال كه ميبري
... مردم به دستگاه، توانگر نميشونددرويش را چو دست بگيري توانگري
از قوت و خرقه هرچه زيادت بود ترابا ايزدش معامله كن، گر مبصّري
زر غول مرد باشد و زن غُل گردنشدر غل و غول باشي تا با زن و زري
... بيعدل ملك دير نماند، نگاهدارمال رعيت از ستم و جور لشكري
... درياي فتنه اين هوس و آرزوي تستدر موج او مرو چو نداني شناوري
اين شستوشوي جبه و دستار تا به كيدست از جهان بشوي كه اينست گازري
هرگز نباشدت بد ديگران نظردر فعل خويشتن تو اگر نيك بنگري ويل دورانت نيز در روزگار ما از اثر فسادانگيز ثروت و تنعم سخن ميگويد: «... ثروت ممكن است به جاي آبادكردن خانه، بنياد خانواده را براندازد ... ثروت ممكن است به جاي جستجوي هنر، در پي قدرت باشد و به جاي لطف، به دنبال خشونت برود و تجمل را بر ذوق بگزيند ...
اگر جيبها پر باشد، نه زاهد ميتوان بود و نه انقلابي. خشكه مقدس را با تركيبات جيوهاي نميتوان كشت، قاتل آن طلا و نقره است ...» «1» خواجه حافظ شيرازي نيز به تفاخر و خودنمايي نودولتان به ديده نفرت مينگرد:
يا رب اين نودولتان را بر خر خودشان نشانكاينهمه ناز، از غلام و اسب و استر ميكنند
اقسام مالكيت و زمينداري در ايران
اشاره
راجع به اقسام مالكيت در دوران بعد از اسلام، بين صاحبنظران، وحدت نظر نيست: ب. ن. زاخودر، مورخ و محقق شوروي، طبقهبندي تقسيمات مالكيت ارضي را در كشورهاي تابع خلافت، به صورت زير پيشنهاد كرده است:
«1. اراضي دولتي، 2. اراضي متعلق به افراد سلالههاي حاكمه با حق تصرف شخصي، كه به نام «املاك سلطاني» خوانده ميشده، 3. اراضي متعلق به اماكن مقدسه اسلامي يا «وقف»، 4. اراضي ملكي خصوصي كه ملك طلق افراد بود و ايشان ميتوانستند آن را به ارث، به بازماندگان بگذارند و يا بفروشند، 5. اراضي متعلق به روستاييان آزاد، 6. اراضي متعلق به جماعت روستايي.» «2»
طبقهبندي مذكور مربوط به زمينداري در قرنهاي دهم و يازدهم ميباشد بنا به گفته زاخودر، سه قسم نخستين از اقسام ياد شده در آن دوران در رأس قرار داشته و متداولتر بوده است.
______________________________
(1). ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب خويي.
(2). تاريخ شرق در قرون وسطي، ص 76- 75 (به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران عهد مغول، ج 2، ص 4- 3).
ص: 317
اراضي دولتي:
اراضي دولتي يا ديواني زمينهايي بود كه در نتيجه فتح كشور به دست مسلمانان به ملكيت دولت اسلامي درآمده، معمولا دولت اين زمينها را يا به تصرف روستاييان ميداده و از آنان خراج ميگرفته است و يا بين فئودالها و متنفذين تقسيم ميكرده است.
در صورت نخستين، دولت بوسيله كارمندان اداري و مالي خود كشاورزان را استثمار ميكرد و با اخذ بهره و ماليات اعم از نقدي و جنسي ميتوانسته مواجب و مستمري و كمك خرج و عطايايي به وابستگان خود و طبقه حاكمه بدهد.
پس از غلبه مغول، بر اثر ضبط و مصادره اراضي زمينداران پيشين و قتل بخشي از ايشان، قسمت بسيار بزرگي از اراضي و املاك خصوصي به دست دولت جديد افتاد، و در ظرف چند سال، از راه اهداء و اعطا و فروش، و يا تصاحب مستقيم توسط تابعان و دستنشاندگان (واسالهاي) دولت جديد، به دست اربابان و صاحبان تازه، يعني سران نظامي مغول و ترك و كارمندان كشوري و مستوفيان محلي، كه در خدمت خوانين مغول بودهاند، افتاد. بدين طريق، مساحت اراضي ديوان در زمان ايلخانان تقليل يافت و در عوض، به حساب و زيان آن، مساحت اراضي ملكي خصوصي زياد شد و زمينداري شخصي، اعم از مشروط و غير مشروط، اندكاندك، بر بخش ديواني فزوني و تفوق پيدا كرد.
به نظر زاخودر، در نتيجه رواج اقطاع در زمان سلجوقيان، وضع روستاييان بيشازپيش به بدي گراييد:
«برقراري اقطاع، در آسياي غربي، انعكاسي سخت در وضع روستاييان داشته. راست است كه در دوره قبل، بهرهكشي از روستاييان، بيرحمانه بود، ولي نبايد فراموش كرد كه چون بهرهكشي، بيشتر از طريق دستگاه دولتي مجري ميگرديده تا حدي ملايمتر بود و موازين فراوان حقوقي و ديني و عرفي و عادي، حدود بهرهكشي را معين ميكرده است، و تا اندازهاي، از خودكامگي بهرهكشان ممانعت بهعمل ميآورده است.» «1»
ياكوبوسكي برعكس، معتقد است از زماني كه زمينداري ديواني آغاز شده، بهرهكشي و استثمار فزوني گرفته است، و مأمور ديواني از اينكه كشاورز را بكلي ورشكسته كند، بيمي به خود راه نميداده است، جامع التواريخ رشيد الدين در تأييد اين معني، ميگويد، مردم فاسد پول قرض ميكردند و رشوه ميدادند و «حاكمي ولايت ميستدند، و به ده روز از راه غارتگري تنعم ملكانه به كف ميآوردند.» «2»
اراضي اينجو:
كلمه «اينجو» پس از اينكه به ايران راه يافت معني «خاص» پيدا كرد و به كليه املاكي اطلاق گرديد كه متعلق به سلطان يا اعضاي خاندان و توابع و خدمتگزاران او بود. به نظر پطروشفسكي، «اينگونه اراضي در دوران ساسانيان وجود داشته ...
و در دوران خلافت و دولتهايي كه جانشين آن دستگاه شدند، تا پايان كار خوارزمشاهيان، تحت عنوان اراضي «خاص» و «خاصه» به وجود خود ادامه دادند. ديوان املاك، خاصه اعضاي
______________________________
(1). تاريخ مشرق در قرون وسطي، ص 93 (به نقل از: همان مأخذ، ص 10).
(2). نسخه خطي استانبول، ورق 662 (به نقل از: همان مأخذ، ص 11) (با تصرف).
ص: 318
خاندان شاهي، در دولت سامانيان نيز برپا بوده است. نسوي ميگويد كه در سال 624 ه.
(1227 م.) سلطان جلال الدين خوارزمشاه، ولايت اردبيل و بيلقان را ملك خاص خويش ساخت، و وزير شرف الملك، كه پيشكار املاك مزبور بوده، نامهاي به مضمون زير، به سلطان نوشت: بنده كمترين، خاك پاي سلطان را ميبوسد و به عرض خداوندگاري ميرساند كه براي مطبخ و نانوايي و سر طويله، از درآمد محصول بيلقان، هزار رأس «الغنم الحلال» و هزار مسكوك (مسكوك واحد وزن است) گندم و هزار مسكوك جوار سال داشت ...» «1» نهتنها املاك بلكه افراد نيز گاه به صورت اينجو درميآمدند؛ به اين معني كه مردم به حكم ناچاري و براي نجات از ظلم و تبعيض، گاه فرزندان خود را به اينجويي به ايلخان و زنان وي و شاهزادگان ميدادند، و در پناه حمايت آنان، كارها و حرفهاي حق و ناحق خود را به كرسي مينشاندند. رشيد الدين در صفحه 635 جامع التواريخ، اين معني را بيان ميكند. دادن ملك به اشخاص موردنظر حتي در عهد غازان خان ادامه يافت و او نيز هركس را ميخواست مورد عنايت خاص خود قرار دهد به «سيور غاميشي» دهي را به او ميبخشيد. اراضي اينجو در اعضاي خانوادههاي ايلخان قابل توارث بود و ممكن بود در معرض معامله قرار گيرد يا وقف امور خيريه گردد و از امتيازات اراضي اينجو، معافيت يا مصونيت از هر نوع عوارض بود.
اراضي خالصه:
امروز اراضي خالصه به اراضي دولتي اطلاق ميشود، ولي بطوري كه مينورسكي در حواشي تذكرة الملوك متذكر شده، در عهد صفويه اراضي «خالصه» يا «خاصه» به اراضي سلطاني ميگفتند، و از جهاتي جزو اراضي اينجو به حساب ميآمد. به نظر پطروشفسكي:
ديوان خالصات ناظر و مدير اراضي باير و غير مسكوني بوده كه بر اثر غلبه فاتحان، و تضييقات ايشان، مخروبه گشته و قبلا به دولت و اينجو و مالكان خصوصي تعلق داشته.
اراضي وقفي:
اين نوع اراضي در نخستين قرنهاي بعد از اسلام، بوسيله ابو حنيفه و امام شافعي از نظر فقهي و شرعي، بنيانگذاري شد. طبق فقه اسلامي، هركس ميتواند هرچيز و بويژه عقار (اموال غير منقول) خود را به موجب وصيتنامه وقف كند: نظير باغها، دكاكين، بازارها، نهرها و غيره. چنين ملكي «ملك اللّه» است، و از درآمد آن، معمولا مؤسسات مذهبي و خيريه و اشخاص و خانوادههايي كه وقف به سود آنها صورت گرفته استفاده ميكنند. چنين مالي قابل فروش و رهن و اهدا و انتقال نيست ... موقوفات از معافيت مالياتي برخوردار بودند و چيزي به ديوان نميپرداختند، و حق وصول همه حقوق ديواني به متوليان موقوفه منتقل ميشده. درآمد متوليّان موقوفات تنها از راه بهرهبرداري از اراضي و بهرهكشي از روستاييان تأمين نميشده بلكه از قنوات، نهرها، بازارها، گرمابهها، و آسياها و ديگر منابع عايدي كه به اجاره داده ميشده، بهره ميگرفتند.
اراضي ملكي:
غير از انواع مالكيتي كه از آن سخن گفتيم، عدهاي از مالكيت بلاشرط اموال غير منقول برخوردار بودند- مالكيتي كه آزادانه ارثا به اخلاف منتقل ميشده و قابل فروش و انتقال به غير بوده و با خدمت دولتي ملازمه نداشته. اين نوع اراضي ممكن
______________________________
(1). نسوي، متن عربي، ص 129 (به نقل از: همان مأخذ، ص 14).
ص: 319
بود در اختيار روستاييان و فئودالهاي بزرگ و كوچك قرار گيرد. بخش اعظم املاك وسيع بدر الدين، از اشخاص خريداري شده بود، چنانكه به حاكم بصره مينويسد: «املاك ما كه به مال خاص خود خريدهايم، در شموطه و ... واقع است.» «1»
ظاهرا قيمت املاك پس از حمله مغول، در اثر آشفتگي اوضاع و رواج قانون جنگل، به سرعت تنزل كرد. و چون هيچ ضابطه و قانوني جز «زور» حكومت نميكرد، مردم چنانكه بايد، به املاك خود دلبستگي نداشتند. با اينحال، اراضي ملكي، قابل خريد و فروش و اهدا به غير بود و پس از مرگ مالك، به بازماندگان او منتقل ميگرديد. املاك شخصي از نظر مالياتي از تسهيلاتي برخوردار بودند. به جاي خراج، عشر يا ده يك ميپرداختند، به نظر پطروشفسكي، «كمي ماليات املاك شخصي و اخذ ده يك محصول، تسهيلي بود براي ارباب و صاحب ملك نه روستايي ...»
به حكايت منابع مربوط به دوره مغول، اختلافات ملكي در دوره استيلاي آنان و قرون بعد، بسيار بوده، و در غالب موارد، حق با كسي بوده كه زور و قدرت بيشتري داشته است.
اراضي اقطاع:
تفاوت اساسي بين اراضي ديواني و اهداي مشروط زمين ... يعني اقطاع و نظاير آن، عبارت از اين بود كه در مورد اول، دولت همچون مالك منحصربهفرد اراضي مزبور ظاهر ميشده، و مستقيما از طريق دستگاه مالي خويش، از متصرفان اراضي، يعني روستاييان، بهرهكشي مينمود؛ و در مورد دوم، حق اخذ بهره و بالنتيجه بهرهكشي از روستاييان و بعدها حق اداره اراضي را هم به زميندار مقطع منتقل ميكرده، و ضمنا ماليات در مورد اخير، به صورت بهره درميآمده است.
اهداي مشروط زمين از دوره بني اميه متداول شد ... يك نوع از اقطاعها، يعني «اقطاع تمليك»، متضمن اهداي زمين و ديگر انواع آن، مانند «اقطاع اجاره» و «اقطاع استقلال» و غيره فقط به معني تفويض حق استفاده از بخشي از عوايد اراضي دولتي و بازارها و غيره بوده، در مدتي بسيار كوتاه ... راجع به ماهيت اقطاع و چگونگي سير آن در طول تاريخ، بين محققان اختلاف است. نويسنده اين سطور (پطروشفسكي) در تأليفات خويش، به استناد قطعهاي از سياستنامه نظام الملك درباره اقطاع، حدس زده بود كه در زمان سلجوقيان، متصرف «اقطاع» فقط حق وصول بهره را از رعايا داشته نه حق اداره و حكومت بر آنان را؛ و فقط در زمان تسلط مغول «اقطاع» به صورت واقعي مالكيت مشروط و موروثي زمين درآمده. ولي اكنون ما با آ. يو. يا كوبوسكي، و زاخودر- داير بر اينكه در قرن پنجم هجري، اقطاع اگر نظرا به صورت «فيف» لشكريان (تيول لشكري) در نيامده بوده، عملا چنين بوده- همعقيده شدهايم.
در قرن پنجم هجري، اقطاع بر ديگر اقسام زمينداري تفوق داشت، اما رواج اقطاع و گرايش آن به سوي موروثي شدن، در قرن چهارم هجري نيز سابقه دارد. بارتولد مينويسد:
يك ناحيه از قهستان را خاندان سيمجوريان در طول مدت چهار نسل به رسم اقطاع متصرف بودند. رسم اقطاع در قرن پنجم و ششم هجري، بيشازپيش معمول شد؛ چنانكه ملكشاه
______________________________
(1). مكاتبات رشيدي، ص 14 (به نقل از: همان مأخذ، ص 37).
ص: 320
به لشكريان خود، كه نامشان در دفتر ضبط بود، زمينهايي به رسم اقطاع داده بود. به نظر پطروشفسكي: دورهاي كه از قرن هفتم هجري آغاز، و به قرن نهم پايان مييابد، عهد ختام تكامل اساس اقطاع و سلسله مراتب فئودالي- نهتنها در ايران بلكه در ديگر كشورهاي خاور- نزديك و ميانه- بوده است. قلمرو ملوك كرت در هرات، نمونهاي از سلسله مراتب فئودالي بزرگان اسكان يافته ميباشد.
ادرار:
در قرنهاي هفتم و هشتم، گاه به بزرگان لشكري و كشوري، مخصوصا به روحانيان، ملكي بطور مشروط به نام: «ادرار»- و «مقاصه» داده ميشد. دستور الكاتب از دو نوع اهداي مشروط زمين، يعني ادرار و مقاصه سخن گفته آن را چنين تعريف ميكند:
«ادرار وجهي است كه پادشاهان در حق كسي از مستحقان انعام فرمايند، و بعد از دير، بر اولاد و احفاد او ابدي مقرر و مسلم دارند، و مقاصه آنست كه در عوض آن، وجه موضعي ديواني به تمليك ابدي، بر صاحب او و بر اولاد و احفاد او، نسلا بعد نسل، مسلم دارند.» «1»
سيورغال:
سيورغال در حقيقت، «صورت متكاملي از مالكيت مشروط زمين بود و نهتنها حق معافيت مالياتي بلكه مصونيت اداري و قضايي نيز منضم آن گشته بود ... اهميت تاريخي مصونيت، اعم از مالياتي و يا اداري و قضايي، بيشتر در ايجاد شرايطي بوده كه در آن روستايي بطور كاملتري مطيع و تابع مالك فئودال ميگرديده. در سيورغال، كشاورزان مقيد و وابسته به زمين بودند، و كاملا تحت فرمان فئودال قرار داشتند، و حتي در امور شخصي نظير ازدواج و عروسي، ناچار بودند نظر فئودال را جلب كنند سيورغال از اواسط قرن هشتم هجري (عهد جلايريان) در ايران معمول شده است.
به نظر پطروشفسكي، در سراسر عصر حكمفرمايي فئوداليسم در ايران، اراضي همه اقسام املاك فئودالي، اعم از ديواني و وقفي و اقطاع و «ملك» مجموعههايي بودند از بسياري قطعات كوچك زمين كه توسط روستاييان وابسته به فئودالها با شرايط گوناگون زراعت ميشده ... در ايران از قرن چهارم هجري تا قرن نهم، فئودالهاي بزرگ شديدا به جماعات آزاد روستايي و املاك روستاييان آزاد و خردهمالكين هجوم برده ايشان را تحت فشار قرار داده بودند ... ولي فئودالها پس از غصب اراضي روستاييان، به هيچوجه، در انديشه زراعت كلان اربابي، كه متكي به بيغار باشد، نبودند بلكه زمينهاي خود را به قطعات كوچك تقسيم كرده با شرايط كمابيش سختي، به روستايياني كه خود مالكان ديروزي آن اراضي بودند و يا بر اثر غصب اراضي خويش توسط ساير فئودالها، از نقاط ديگر آمده بودند، به مزارعه اجاره ميدادند؛ در حاليكه در ارمنستان، فئودالها از راه زراعت كلان فئودالي زندگي ميكردند، و يكي از آنها در حدود سال 1049 ميلادي، 800 خيش، كه به هريك شش گاو نر بسته بودند، به صحرا ميفرستاد و چنين زراعتي به بيغار متكي بود. فئودالهاي ايران در بيشتر موارد، با خدم و حشم و كاركنان خانه، كه اكثرا از بندگان بودند، در شهرها ميزيستند، و سران زمامدار بلاد را تشكيل ميدادند. به قول پطروشفسكي، فئودالها انگيزهاي براي دهنشيني نداشتند،
______________________________
(1). ورقa 22-b 122 )به نقل از همان مأخذ، ص 67).
ص: 321
زيرا سازماندهنده توليدات كشاورزي نبودند و نقش اقتصادي ايشان به اخذ سهمي از محصول (غالبا به جنس) از روستاييان محدود و منحصر بود، و علي الرسم، روستاييان بهره فئودالي را به صورت غله، شراب، ميوه، و ابريشم خام به مقر ايشان برده تحويل ميدادند.
بهرهكشي فئودالي به صورت شرعي (مزارعه) صورت ميگرفته. شيوه مزارعه بيشتر به حال فئودال و كمتر براي توليدكننده مفيد بوده است. تا پايان قرن پنجم هجري، ميزان بهرهكشي فئودالي دائما به سوي افزايش ميرفته، شيوه مزارعه، امكان توسعه توليدات را به روستايي نميداده با وجود شيوه مزبور، مالك زمين گاهي حتي در فقر روستايي ذينفع بوده، به اين معني كه هر قدر كشاورز بينواتر ميبوده، مالك ميتوانسته شرايط سختتر و اسارت- آميزتري را به وي تحميل كند ... پرداخت مساعده از طرف مالك به زارع براي تهيه اسباب و وسايل زراعت، چون با رباخواري توأم ميگرديده، اسارت و انقياد روستايي را شديدتر ميساخته ...
مراتع و چراگاهها با اينكه به مالكان اراضي و يا ديوان تعلق داشته علي الرسم، مورد استفاده عموم روستاييان بوده است ... يك خانوار منفرد روستايي بسيار فقيرتر و ناتوانتر از آن بوده كه خيش سنگين و يا سبك، و گاوان نر را براي كشيدن آن خريداري كرده كارهاي ضروري آبياري را انجام دهد ... وصاف (مورخ) خبر ميدهد كه در املاك شخصي غازان خان، براي خريد هر خيش و گاوهاي ضروري آن، 184 دينار تخصيص داده شده بود. بدين سبب، در ايران، غالبا چند خانواده روستايي متحد شده يكجا خيش و گاو و تخم براي مزرع ابتياع ميكردند، و باهم مساحت معيني را كشت ميكردند كه «جفت» يا «فدان» ناميده ميشد. پطروشفسكي معتقد است كه جميع روستاييان از لحاظ شرايط اقتصادي و اجتماعي يكسان نبودند، بلكه طبقه كشاورزان خود به چند قشر و گروه تقسيم ميشدند. معمولا سران روستا را روستاييان مرفهي تشكيل ميدادند كه به صورت خردهمالك از راه فروش محصولات خود در شهر، و فروش كالاهاي شهري در ده، و گاه در سايه رباخواري، مايهدار شده بودند. اينكه ناصرخسرو در سعادتنامه ميگويد:
اگر دهقان چنان باشد كه بايدسبك، گوي از ملايك در ربايد
اگر جوياي قحط نان نباشدكسي را پايه دهقان نباشد منظورش سران ثروتمند روستايي است.
روستاييان آزاد، عضو جماعت نيز خردهمالكاني بودند كه از روزگار قديم در زميني كشت و زرع ميكردند. اين گروه و گروه نخستين، به مراتب، وضع زندگيشان از روستاييان بينوا و مزارعهگر بهتر بود؛ چه قشر اخير، كه قسمت اعظم برزگران را تشكيل ميدادند، زمين را بلاواسطه از ديوان و يا فئودالها ميگرفتند و در حقيقت، در زمين آباء و اجدادي خود زراعت نميكردند. به هيچ سنت و رسم ديريني متكي نبودند، و ناچار بودند به تمام شرايطي كه مالك پيشنهاد ميكند گردن نهند، و بار سنگين ماليات را تحمل كنند. حمد اللّه مستوفي ضمن سخن از بلوك صمگان در اردشير خوره فارس، ميگويد كه «مردم آنجا مسكين و مزارع باشند.» «1»
______________________________
(1). نزهت القلوب، ص 118 (به نقل از همان مأخذ، ص 135).
ص: 322
مفهوم مسكنت در آن زمان، با مزرعه و مزارع منفرد ارتباط ناگسستني داشت.
بدبختترين و محرومترين مزارعان كساني بودند كه غير از زمين و بذر و آب، ناچار بودند كه «گاوكاري» نيز از او بگيرند، و بدينسان، ناگزير بودند كه سهم كلانتري از محصول خود را به ارباب بدهند.
غير از قشرها و گروههايي كه از آنان سخن گفتيم، آخرين گروه، بندگاني بودند كه در زمين مستقر شده بودند و وابسته به يك محل يا منطقهاي بودند. اينها بيشتر، اسيراني بودند كه لشكريان، به هنگام جنگ، گرفته و آورده بودند.
نخست، اعراب و بعدها، سلجوقيان و تركان عثماني دائما، به بهانه «دين» و جهاد عليه كفار، به ممالك مجاور دستبرد ميزدند، مردم آزاد و بيگناه را به نام اسير ميگرفتند و به صورت غلام و كنيز به اين و آن ميفروختند. پس از نخستين فتوحات عثمانيها در شبه جزيره بالكان، به گفته عاشق پاشا زاده، مورخ ترك، آنقدر اسير گرفتند كه از ساكنان روملي و آناطولي هيچكس بيبنده نماند ... همچنين در پايان قرن هشتم هجري، پس از هجوم بزرگ تيمور به هندوستان، خطه خراسان چنان از- غلامان هندو، اشباع شده بود كه به قول دولتشاه، «خراسان از اسيران و بردگان هند، هندوستاني گشت.» «1» از كار بندگان در پيشهها و كشاورزي استفاده ميشد. در شخم زمين، باغباني، و امور آبياري نيروي بنده، نيرويي رايگان بوده. نهتنها زمينداران و مالكان بزرگ بلكه سران ده نيز بندگاني داشتند، و از ايشان در شخم و شباني دامها و كارهاي باغباني و غيره، همچون نيروي كار رايگان استفاده ميكردند.
چنانكه ديديم، اكثريت كشاورزان ايران را كساني تشكيل ميدادند كه از كليه حقوق اجتماعي و اقتصادي بينصيب بودند تا جايي كه غازان خان با صراحت تمام ميگويد:
«كلوخ و خاشاك را در نظر حكام و غير هم اعتبار بود و رعايا را نه. و خاشاك شوارع آن كوفتگي نمييافت كه رعيت.» «2»
راجع به وضع پيچيده مالكيت و زمينداري در دوران بعد از اسلام محققان و صاحبنظران نظريات كمابيش مشابهي اظهار كردهاند كه ذكر پارهاي از آنها، براي تجهيز ذهن خوانندگان، بيفايده نيست.
طبقه دهقان:
اشاره
طبقه دهقانان يا اشراف زميندار، از ديرباز، در ايران و ممالك تابع موقعيت ممتازي داشتند. طبري در «داستان شاه منوچهر»، افسانهاي ميگويد: «و به هرجايي دهي، دهقان را فرمود، اين شهر و ديه را آباداني از تو خواهم، و رعيت را بفرمود كه فرمان او كنيد.» «3» هرچند در ايران، در اثر اتحاد قدرت پادشاهي با روحانيان متنفذ، از قدرت دهقانان كاسته شد، ولي در هرحال، اين طبقه در بين مردم نفوذ
______________________________
(1). ص 324 (به نقل از همان مأخذ، ص 145).
(2). جامع التواريخ، ورق 638 (به نقل از همان مأخذ)؛ از: «اقسام مالكيت ...» تا اينجا تلخيص است از:
كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران عهد مغول، پيشين، ج 2، ص 3 تا 153.
(3). ترجمه تاريخ طبري (قسمت مربوط به ايران)، به اهتمام دكتر محمد جواد مشكور، ص 33.
ص: 323
داشتند. بارتولد مينويسد: «كلمه دهقان بطور يكسان، به زمينداران عادي و شاهزادگان صاحب زمين و فرمانروا اطلاق ميشده. ظاهرا اشرافي كه پول و سرمايه داشتند، يعني بازرگانان، مقام خاصي داشتند. اينان در نتيجه تجارت كارواني با چين و ديگر كشورها، ثروتهاي كلاني كسب كرده بودند. طبري در داستان تبعيد سغديان، نام اين بازرگانان را در رديف «شاهان» و اميران ميبرد. از گفتههاي نرشخي درباره بازرگانان بخارا چنين برميآيد كه تجار مزبور صاحب املاك غيرمنقول وسيع بوده، در كوشكها ميزيستند و از لحاظ موقع و منزلت، چندان تفاوتي با دهقانان نداشتند.» «1»
ريچاردنفراي مينويسد: «تحقيق و تعيين اين نكته، كه چه عدهاي از دهگانان از نسلهاي پيش از اسلام، و چه عدهاي از نسل عرب، و چه عدهاي نودولت بودهاند، خالي از فايده نيست. در دوره سلاجقه، در يكي از شهرهاي خراسان بيش از نيمي از چهل و اندي خاندان ملاك مهم از نسل عرب بودند، سه خاندان نسبت خود را به ساسانيان ميرسانيد، و بقيه از كارداران بزرگ دستگاه دولت بودند، و احيانا يك تن بازرگان در ميان آنان وجود داشت. شايد نسبت تعداد كارداران دولت و بازرگانان، در ميان خاندانهاي بزرگ، بخارا بيش از اين بوده است، اما نسبت اعراب و عناصر ايراني بايد همان باشد كه در شهر بيهق بوده است.» «2»
اقطاع:
ريچاردن. فراي در باب مفهوم و استعمال لفظ اقطاع، چنين مينويسد:
«... اين لفظ در اصل به معني قطعه ملكي بود كه به ديگري داده ميشد تا آن را در مقابل خراجي، خدمتي، يا شرايط ديگري اداره كند. شرايطي كه املاك تحت آن شرايط به اجاره داده ميشد، بطور معتنابهي تغيير مييافت. و اگر بخواهيم دقيق صحبت كنيم، جزء كوچك زمين اقطاع محسوب نميگرديد. بديهي است كه اقطاع در اين معني وسيع، از صدر اسلام وجود داشت ... رسم اجارهدادن يا به مقاطعه دادن املاك براي بهرهبرداري از آن در مقابل پرداخت خراج و تحت شرايط ديگر، در دوره عباسيان وجود داشت. بطور كلي، در دوره خلفاي اوليه عباسي، كارداران لشكري و كشوري، هردو، حقوق خود را به پول نقد دريافت ميكردند؛ گرچه پرداخت حقوق به صورت برده، محصول، و حتي زمين و ملك نيز ناشناخته نبود.
در دوره آل بويه، جمع مناصب نظامي و غيرنظامي در موارد فراوان در يك شخص، و تخصيص اقطاعي به وي به جاي حقوق خدمات نظامي گذشته و آيندهاش، تغييراتي در معني كليه اقطاع به وجود آورد، و اين معني در دوره سلجوقيان بسط يافت. غالبا كسي كه اقطاع به وي تخصيص يافته بود، خود در آن ملك زندگي نميكرد، بلكه نمايندهاي از جانب خويش ميفرستاد تا درآمد ملك را از رعايا و كشاورزان بگيرد؛ و اين درآمدها حقوق خدمات گذشته و آينده او به دولت محسوب ميگرديد. بتدريج، در دوره آخرين سلاطين سلجوقي، صاحب اقطاع همه وظايف حكومت را در ملك خويش اعمال ميكرد. بديهي است اين عمل به سلطه حكومت
______________________________
(1). تركستاننامه، پيشين، ج 2، ص 404- 403 (به اختصار).
(2). بخارا، پيشين، ص 108 (به اختصار).
ص: 324
مركزي لطمه ميزد، اما اين موضوع موردنظر ما نيست. آيا اين رسم كه عموما آن را به تيولداري توصيف ميكنند، ... در اواخر عصر سامانيان، بسط و توسعه يافته بود؟ ... اين رسم در دوره سامانيان اگر هم بر فرض به عمل درآمده باشد، دستكم نضجي نداشت.» «1»
چنانكه ميدانيم، اقطاع در دوره سلجوقيان بيشازپيش پايه گرفت. نظام الملك چون به قدرت مركزي علاقه داشت، روش اقطاع را نميپسنديد و ميگفت، براي حفظ نيروي دولت، بايد به خدمتگزاران صديق بجاي زمين، سالي سه يا چهار بار مواجب داد؛ چه بهتر كه شاه به دست خود، به آنها پول و مواجب بدهد «... چه آن اوليتر كه پادشاه از دست خويش دست در دامن ايشان كند كه از آن مهري و اتحادي در دل ايشان افتد، و در هنگام خدمت و كارزار، سختكوشتر باشند و ايستادگي كنند. و ترتيب پادشاهان قديم چنان بوده است كه اقطاع ندادندي و هركسي را بر اندازه ايشان در سالي چهار بار مواجب ايشان از خزانه نقد بدادندي، و ايشان پيوسته با برگ و نوا بودندي و به هر مهم در وقت، دو هزار سوار برنشستندي و روي بدان مهم آوردندي، و عمال مال جمع همي كردندي و به خزانه پادشاه رسانيدي، و از خزانه بر اينگونه هر سه ماه يك بار، همي دادندي، و اين را «بيستگاني» خواندندي، و اين رسم و ترتيب همچنان در خاندان محمود مانده است.